7. یوسف برای دفن کردن پدرش عازم شد. تمام غلامان پَرعُوه (فرعون)، بزرگان خاندان (سلطنت) و پیران سرزمین مصر همراه وی عزیمت کردند.
21. خداوند با یوسف بود و احسان (خود) را به او ارزانی داشت و او را در نظر رئیس زندان عزت داد.
10. (خداوند) گفت اینک من پیمان میبندم در حضور همهی قومت معجزههایی انجام دهم که در تمام دنیا و در میان تمام ملتها ایجاد نشده باشد و تمامی قومی که تو در میانشان هستی کار خداوند را که خیلی عجیب است و من برای تو به عمل خواهم آورد ببینند.
23. به قانونهای قومی که من از پیش شما اخراج میکنم عمل نکنید زیرا (آنها) تمام این کارها را میکردند و از آنها بیزار شدم.
2. زیرا اینک شریران کمان را میکشند و تیر را بزه نهادهاند، تا بر راست دلان در تاریکی بیندازند