13. سه روز دیگر پَرعُوه (فرعون) سرافرازت خواهد کرد و به مقامت باز خواهد گردانید و به رسم سابق که آبدارش بودی جام پَرعُوه (فرعون) را بهدستش خواهی داد.
42. پَرعُوه (فرعون) انگشتر خود را از دست جدا نموده آن را در دست یوسف گذاشت. او را لباس کتان نازک پوشانیده طوق طلا بر گردنش نهاد.
39. پَرعُوه (فرعون) به یوسف گفت: از آنجایی که خداوند تو را از تمام این (مطلب) آگاه ساخته است، مرد فهمیده و دانشمندی چون تو نیست.
23. از آنجاییکه خداوند با او بود و هرچه میکرد خداوند او را موفق مینمود، رئیس زندان به آنچه که در زیر دست او بود رسیدگی نمیکرد. |
4. آنها از شهر بیرون رفتند. (هنوز) دور نشده بودند که یوسف به کسی که ناظر خانهاش بود گفت برخیز آن مردها را تعقیب کن تا به آنها برسی. به آنها بگو چرا عوض خوبی بدی پاداش دادید؟