الله در زبان عربی به معنی خداوند در زبان فارسی است. مسلمانان الله را تنها خدای عالم میدانند. این واژه توسط عربزبانان مسیحی و یهودی نیز در اشاره به خدا به کار میرود؛ ولی در مغربزمین، این واژه به علت استفادهٔ مسلمانان از آن شهرت یافتهاست.[۱][۲][۳] هرچند اعراب مسیحی جز الله واژهٔ دیگری برای اشاره به خدا ندارند و به عنوان مثال از کلماتی مانند الله الأب (به معنی خدای پدر) استفاده میکنند.[۴]
مفاهیمی که به واژه الله نسبت داده شدهاست در بین مکاتب مختلف تفاوتهایی با هم دارد. پیش از اسلام، الله خدای یکتا نبود، بلکه یاران و همراهان و پسران و دخترانی داشت،[۵] هرچند هیچگاه بتی که مجسمکنندهٔ الله باشد یافت نشدهاست.[۶][۷][۸] مفاهیم مشرکانه با ظهور اسلام بهشدت مردود شناخته شد. در اسلام، الله نام برتر خداوند بودهاست؛ باور مسلمانان این است که تمامی نامهای دیگر الهی به این نام اشاره میکنند.[۵] الله یکتاست، تنها خدا بوده، و خالق توانای جهان است.[۱][۲]
مسلمان مؤمن بدون در نظر گرفتن نژاد و جنسیت خود، باید به یگانه بودن الله به صورت قلبی، زبانی و عملی اعتقاد داشته و اعتقاد خود را توسط جملات شهادتین (أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلٰهَ إِلَّا ٱللَّٰهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ ٱللَّٰهِ) به معنای «گواهی میدهم، خدایی جز الله نیست و گواهی میدهم، همانا محمد فرستادهٔ الله است» بیان کند.[۴] همچنین در قرآن «پرستش الله» به عنوان کاری مشترک میان مسلمانان و اهل کتاب معرفی شده و از اهل کتاب خواسته شده که به آن پایبند باشند.[۹]
در ریشهیابی واژهٔ الله دو نظر وجود دارد: این واژه مشتق است یا جامد.[۱۰][۱۱] مشتق بودن واژه، دیدگاه اکثریت است و به سه شکل ارائه میشود. نظریهٔ اول بر آن است که الله متشکل از دو بخش ال (الف و لام تعریف) + اله (ایزد یا معبود) است.[۱۲] خویشاوندهای واژه الله در بین دیگر زبانهای سامی مانند عبری و آرامی موجود است. «اله» مسلماً با אֱלָהָא یکی است و شکل گسترشیافتهٔ تکواژ «اِل/ایل» است که در همهٔ زبانهای سامی وجود دارد.[۱۰] به هم چسباندن ال و اله در تشکیل الله (خدا، فرم مذکر) مشابه به هم چسباندن ال و الهه در تشکیل اللات (خدا، فرم مؤنث) است.[۱۳]
دربارهٔ چگونگی تبدیل «الـ+اله» به الله گفته شده که «خدای متعال» را «إِلٰه» خوانده و «ٱلْـ» تعظیم را به آن افزودند که ٱلْإِلٰه شدهاست. کاربرد زیاد این واژه سبب تخفیف همزه و تبدیل واژه به الله شدهاست. دربارهٔ چگونگی این تبدیل بحثهای مفصلی شده و آن را با تبدیل «لکن + أن ← لکنّ» مقایسه کردهاند.[۱۱]
زبانشناسان تاریخی عرب مفصلاً راجع به ریشه و معنی واژههای «اله» و «الله» بحث کردهاند. اغلب زبانشناسان اسم خاص «الله» را برگرفته از الإله در نظر گرفتهاند و سعی کردهاند اله را به ریشهای سهحرفی (ثلاثی) ربط دهند.[۱۰] واژهٔ اله را بر وزن فعال دانسته و اصل آن را فعلی به صورت اَلِهَ-یالَهُ یا وَلِهَ-یؤلَهُ دانستهاند.[۱۱] بر این اساس صورتهای اشتقاق از ریشههای زیر پیشنهاد شدهاند:[۱۰][۱۱]
مکتب نحوی بصره با رد ارتباط مستقیم بین این دو واژه، ساخت «الله» را بیواسطه و آنی (مرتجل) یا به شکل «لاه» از ریشه «ل-ی-ه» میداند که حرف تعریف «ال» به آن چسبیدهاست.[۱۰] «لاه» به معنی «پنهان بودن» یا «برفراز رفتن و علو یافتن» است. پس «اله» به معنی وجودی است که از دید بندگان پنهان میماند یا وجودی که والا و متعالی است.[۱۱]
نظریهٔ سوم در دیدگاه مشتق بودن واژه الله، آن را مشتق از ضمیر سوم شخص «ها» میداند.[۱۱] ابوالبقاء کفوی در کلیات العلوم چنین نظر میدهد که واژهٔ الله از «ها»، اسم جمع و ضمیر سوم شخص، و «لام» ملکی ساخته شدهاست.[۱۰] به عبارتی دیگر، خدای متعال را ابتدا با ضمیر سوم شخص خوانده، سپس لام ملکیت به آن افزوده و «لهُ» را تشکیل دادهاند. سپس به خاطر تعظیم، ال به آن اضافه کردهاند («اللَه») و سپس فتحهٔ میانی را به مصوت بلند تبدیل کردهاند.[۱۱]
گروهی مانند ابوزید بلخی که به جامد بودن اسم الله معتقدند الله را وامواژهای عبری یا سریانی دانستهاند.[۱۰][۱۱] برخی فرهنگها، واژههای برابر آرامی الله در زبان آرامی کتب مقدس را אֱלָהָא Ĕlāhā و فرم سریانی آن را ܐܰܠܳܗܳܐ ˀAlâhâ یا Ālōho دانستهاند.[۱۴] نظریهٔ دیگری که الله را جامد میداند و به سیبویه، خلیل، و مبرد نسبت داده شده، گسترش زیادی نیافتهاست. در این نظریه، الله نام خاص است و هیچ معنای معینی ندارد (نعت نیست). دلیلی که آورده میشود این است که هیچگاه نمیتوان «ال» را از اول واژه برداشت، یا اینکه وقتی حرف ندا به قبل آن اضافه میکنیم «ال» را حذف نمیکنیم و همچنان میگوییم «یا الله».[۱۱]
در دوران پیش از اسلام در مکه، الله بهخوبی شناخته شده و ورای خدای یهودیان و مسیحیان، به عنوان یک خدای بدوی و ساده مورد استفاده بود[۱۵] در واقع، او را از خدایان مکه میدانستند.[۱۶] گونههای محلی واژه الله در نوشتههای پیش از اسلام مشرکان و مسیحیان یافت میشود.[۱۷][۱۸] الله احتمالاً خدای برتر و مسلماً خدای آفریدگار بود.[۱۹] لات، منات و عزی دختران الله محسوب میشدند.[۲۰] هیچ بت یا تجسم شمایلگونهای از الله شناخته نشدهاست.[۶][۷] الله تنها ایزد مکه بود که بتی نداشت.[۸] نام عبدالله، پدر پیامبر اسلام، به معنی «بندهٔ الله» است.[۱۳]
نظریههای مختلفی دربارهٔ جایگاه الله در میان خدایان مشرکان پیش از اسلام مطرح شدهاست. برخی از نویسندگان گفتهاند که اعراب مشرک، الله را خدای آفریدگار یا خدای برتر در میان ایزدان خود میدانستند.[۲۱][۲۲] بنا بر برخی از آیات قرآنی (مثلاً عنکبوت ۶۱–۳، لقمان ۲۴–۲۵، و زمر ۳۸) قریشیان باور داشتند که الله خالق جهان، سرور نیروهای مادی، و سرور ایشان و پدرانشان بود. در کشمکشهای آغاز اسلام میان پیامبر اسلام و قریشیان، پیوسته الله که مورد تأیید مشرکان قریش بود در کنار الرحمان که ظاهراً درمیانشان ناشناخته بود قرار میگرفت.[۱۱]
ممکن است این واژه معنی مبهمی در میان اهالی مکه داشته بوده باشد.[۲۱][۱۳] براساس نظریهٔ یولیوس ولهاوزن، الله (خدای برتر مجموعه قبایل اطراف قریش) مقامی بود که تقدس هبل (خدای برتر قریش) را باعث میشد.[۱۷] او الله را «اسم جنس» تلقی کرد و معتقد بود مشرکان به خاطر کراهت بردن نام بتها، اسم جنس الله را به جای آنها به کار میبردند.[۱۱] اگرچه شواهدی هست که نشان میدهد الله و هبل دو ایزد متفاوت بودند.[۱۷] براساس این نظریه، کعبه برای نخستین بار برای خدای والای الله ساخته شده بود؛ اما پس از فتح مکه توسط قریش (حدود یک سده پیش از ظهور پیامبر اسلام) به بتکده و جایگاه ایزدان قریش تبدیل شد.[۱۷] برخی نوشتهها حاکی از کاربرد الله به عنوان نام یکی از ایزدان مشرکان، از قرنها پیش از فتح مکه است، هرچند در مورد این نوشتهها مطلب دقیق در دست نیست.[۱۷] برخی محققان معتقدند که الله، خدای آفریدگار دستنیافتنی بود که اهمیتش کمکم زیر سایهٔ ایزدان مجسم کمرنگ شده بود.[۲۳][۲۴] رنه دوسو[الف] معتقد است که الله برخلاف هبل، تندیس و بتی نداشته و لذا حجرالاسود را نماد الله قرار دادهاند.[۱۱] دربارهٔ اهمیت نقش الله در دین مشرکان مکه بین محققان اختلاف نظر وجود دارد.[۶][۲۳]
«اله» در میان اقوام گوناگون عرب کاربرد فراوان داشت و قدمتی بیشتر از الله، که گویی تنها برای خدای متعال استفاده شده، دارد. الله در هیچیک از نوشتههای عصر جاهلیت نیامده، اما بهوفور در اشعار جاهلی به کار رفتهاست، از امرؤالقیس تا عدی بن زید، زهیر و بهویژه امیة بن ابیالصلت که آن را مکرراً به کار بردهاست. الله در آثار صفائیان هم پنج بار به کار رفتهاست. آذرتاش آذرنوش در دایرة المعارف بزرگ اسلامی از تردید برخی شرقشناسان در جاهلی بودن واژهٔ الله مینویسد. برخی معتقدند ۱) سراسر اشعار جاهلی از جمله اشعاری که در آنان الله بهکار رفته جعلیاند؛ ۲) بعد از اسلام الله را به همراه معانی یکتاپرستی به اشعار جاهلی افزودهاند؛ یا ۳) در شعر جاهلی هرجا نام بتی بوده آن را با الله جایگزین کردهاند، مانند عبدالعزی ← عبدالله.[۱۱]
واژهٔ آرامی برای «خدا» در زبان آشوریها ʼĔlāhā یا الاهه است. عربزبانانی که پیرو یکی از ادیان ابراهیمی هستند از واژهٔ الله برای اشاره به خدا استفاده میکنند.[۳] امروزه عربهای مسیحی واژهای غیر از الله برای اشاره به خدا ندارند.[۴] حتی گویشوران زبان مالتی (شاخهای از زبان عربی) که تقریباً همه کاتولیک رومی هستند برای اشاره به خدا از واژهٔ Alla استفاده میکنند.[۲۵] به عنوان مثال، مسیحیان عرب از واژههای الله الأب (خدای پدر)، الله الإبن (پسر خدا)، و الله الروح القدس (خدای روح مقدس) برای بیان مفاهیم تثلیث استفاده میکنند.
بنا بر مارشال هاجسون، به نظر میرسد در دوران پیش از اسلام، برخی مسیحیان به زیارت کعبه رفته و به الله به عنوان خدای آفریدگار احترام گذاشتهاند.[۲۶] کاوشهای باستانشناسی در کلیسای امالجمال در شمال اردن منجر به کشف کتیبهها و قبرهایی از مسیحیان عرب پیش از اسلام شدهاست. این کتبیهها از الله به عنوان نام خدا استفاده کرده و برخی عنوان «عبدالله» (بندهٔ خدا) را داشتهاند.[۲۷][۲۸][۲۹] واژهٔ الله بهکرات در گزارشها و فهرست شهیدان مسیحی در جنوب عربستان یافت میشود. این گزارشهای باستانی سریانی، اسامی کشتهشدگان مسیحی در زمان پادشاهی حمیر و امپراتوری اکسوم را در بر میگیرند.[۳۰][۳۱] در کتیبهای متعلق به سال ۵۱۲ میلادی در کلیسایی که مرقد شهدای مسیحی داشت، اشارات به الله به هر دو زبان عربی و آرامی یافت میشود. کتیبه با عبارت «با کمک الله» شروع میشود.[۳۰][۳۲][۳۳] در نسخههای عربی پیش از اسلام کتاب عهد جدید، نام الله به عنوان خدا مورد استفاده قرار گرفتهاست.[۳۴][۳۵][۳۶] اعراب مسیحی پیش از اسلام، از عبارت «یا لعباد الله» (ای بندگان خدا) برای دعوت یکدیگر به میدان مبارزه استفاده میکردند.[۳۷] الله در اشعاری که غسانیان و تنوخیان، عربهای مسیحی پیش از اسلام، در سوریه و شمال شبهجزیره عربستان سرودهاند یافت میشود.[۳۸][۳۹][۴۰]
در اسلام، الله خدای یکتا و قادر متعال و تنها ایزد و آفریدگار گیتی است و برابر با خدا در ادیان ابراهیمی است.[۱][۲] الله رایجترین واژه برای اشاره به خدا در اسلام است[۱۳] و تسلیم بودن در برابر اراده و دستورهایش، شالودهٔ اعتقاد اسلامی را تشکیل میدهد.[۲] او خدای یکتا، آفریدگار گیتی و قاضی روز قیامت است.[۱][۲] او احد (یگانه)، واحد (ذاتاً یکتا)، رحمن، و قادر متعال است.[۲] قرآن دربارهٔ حقیقت الله، ذات رازآلودِ دست نیافتنیاش، نامهای او و کارهایش در مورد مخلوقاتش سخن میگوید.[۲]
اسماء الحسنی (نامهای نیکو) در اسلام شامل ۹۹ نام است که ویژگیهای خدا در اسلام را بیان میکنند.[۱][۴۱] همهٔ این نامها به الله اشاره میکنند، نام الهی والا و جامع همهٔ این ویژگیها.[۵] در میان این نامها، رحمان (بخشنده) و رحیم (مهربان) از بقیه مشهورتر و پراستفادهتر هستند.[۱][۴۱]
اکثر مسلمانان عبارت «إِنْ شَاءَ ٱللَّٰهُ» (به معنی «اگر خدا بخواهد») را بدون ترجمه بعد از صحبت در مورد وقایع آینده استفاده میکنند.[۴۲] مسلمانانی که در گفتار تقوا میکنند، غالباً سخن خود را با عبارت «بِسْمِ ٱللَّٰهِ» (به معنی «به نام خدا») آغاز میکنند.[۴۳] فهرست عبارات دیگری که نزد مسلمانان محبوباند و به عنوان ذکر به کار میروند شامل موارد زیر است: «سُبْحَانَ ٱللّٰهِ» (به معنی «پاک و منزه است خدا»)، «ٱلْحَمْدُ لِلَّٰهِ» (به معنی «ستایش از آن خداست»)، «لَا إِلٰهَ إِلَّا ٱللَّٰهُ» (به معنی «هیچ خدایی جز خدا نیست»)، و «ٱللَّٰهُ أَکْبَرُ» (به معنی «خدا بزرگتر است»).[۴۴] در یکی از اعمال صوفیان به نام «ذکرالله» فرد صوفی الله و دیگر نامهای او را در مراسم خود تکرار میکند و به آنان میاندیشد در حالی که نفس کشیدن خود را کنترل میکند.[۴۵]
برخی محققان بر این باورند که الله واژهای بود که پیامبر اسلام از آن برای اشاره به خدا در مقابل هم عربهای مشرک و هم مسیحیان و یهودیان استفاده کرد تا فهم مشترکی در مورد نامی برای خدا ایجاد کند.[۱۳] هرچند گرهارد بوورینگ[ب] در مورد این نظریه ابراز تردید کرده، زیرا طبق نظر او در اسلام، برخلاف اعتقادات عربهای مشرک، خدا هیچ شریک و همراهی ندارد، و رابطهٔ خویشاوندی نیز بین خدا و جنیان وجود ندارد.[۱۳] مشرکان به سرنوشت محتوم، قدرتمند و عاری از احساسات اعتقاد داشتند؛ این سرنوشت در اسلام با خدای قادر ولی حکیم و بخشنده جایگزین شدهاست.[۲]
فرانسیس ادواردز پیترز میگوید: «قرآن تأکید میکند، مسلمانان اعتقاد دارند، و مورخان تأیید میکنند که محمد و پیروان او همان خدای یهودیان را پرستش میکنند (قرآن، سورهٔ عنکبوت، آیهٔ ۴۶). الله در قرآن همان آفریدگار هستی است که با ابراهیم عهد بست.» پیترز میگوید که قرآن الله را قدرتمندتر و منزهتر (غیرقابل تصور و دسترس) از یهوه توصیف میکند، خدایی که برای همهٔ جهانیان است برعکس یهوه که همراهی نزدیکی با اسرائیلیان دارد.[۴۶]
واژه الله به شکل مکتوب در رسمالخط عربی از احترام ویژهای نزد مسلمانان برخوردار است، و بسیاری از ایشان دست زدن به این واژه را بدون وضو جایز نمیشمارند. از این رو، بسیاری از مسلمانان هنگام نوشتن به جای این واژه، «ا…» مینویسند؛ مثلاً «آیتا…» به جای «آیتالله».[۴۷][۴۸]
در ترجمههای عربی از متون باستان ایرانی، مثلاً ترجمهٔ ابوعلی مسکویه، اهورامزدا به الله ترجمه شدهاست. ترجمههای جدید از کتاب مقدس، یهوه و تئوس (theos, θεός) را به الله ترجمه کردهاند.[۹]
تاریخچهٔ استفاده از واژهٔ الله در زبان انگلیسی احتمالاً تحت تأثیر دینشناسی تطبیقی در قرن ۱۹ بودهاست. به عنوان مثال، توماس کارلایل (۱۸۴۰) گهگاه واژهٔ الله را استفاده میکرد، بدون آنکه بخواهد مفهومی سوای خدا از الله مراد کند. اما در شرح زندگانی محمد (۱۹۴۳)، تور آندرائه همیشه واژهٔ الله را استفاده کردهاست، اگرچه به نظر میرسد «مفهوم خدا» در نوشتههای او میتواند مفهومی متفاوت از خدای یهودیان و مسیحیان را افاده کند.[۴۹] برخی مسلمانان واژهٔ الله را در زبان انگلیسی بدون ترجمه به کار میبرند.[۵۰] برخی از مترجمان معتقدند که واژهٔ «الله» ترجمهنشدنی است و در مقابل نیز برخی اصرار دارند که الله خدای واحد و معبود ادیان ابراهیمی است و نباید از ترجمهٔ نام الله به خاطر یگانگی آن ترسید.[۹]
در برخی از زبانهایی که معمولاً از واژهای جز الله برای اشاره به خدا استفاده میکنند، عباراتی به کار میرود که شامل واژهٔ الله هستند؛ مثلاً، در نتیجهٔ قرنها زندگی مسلمانان در اندلس، کلمات ojalá در زبان اسپانیایی و oxalá در زبان پرتغالی از عبارت «إن شاء الله» برگرفته شدهاند. این کلمات اسپانیایی و پرتغالی به معنی «اگر خدا بخواهد» یا «امیدوارم» هستند.[۵۱]
یَهْوه یا یِهُوه (به عبری: יהוה) خدای ملی پادشاهی اسرائیل و بعد از سقوط آن، خدای ملی پادشاهیهای شمالی اسرائیل و یهودا بود.[۱] ریشههای این خدا حداقل به اوایل عصر آهن و اواخر عصر برنز میرسد.[۲] یهوه در قدیمیترین بخشهای تنخ خدای جنگ و طوفان است[۳] که سپاه آسمانی را در جنگ با دشمنان اسرائیل فرماندهی میکند؛[۴] در آن زمان بنیاسرائیل یهوه را در کنار خدایان و ایزدبانوان کنعانی دیگر، از جمله ال، اشیره و بعل پرستش میکردند[۵] اما در قرون نهم تا ششم قبل از میلاد، ال و یهوه با هم ترکیب شدند و القاب ال، مثل ال شدای، تنها به یهوه گفته شد[۶] و خدایان دیگر مانند بعل و اشیره در دین پرستش یهوه ادغام شدند.[۷]
از قرن ۹ تا قرن ۶ قبل از میلاد، یهوهپرستی خود را از ریشههای کنعانیاش جدا کرد و یهوه به خدای اصلی پادشاهی اسرائیل و بعد از آن به خدای اصلی پادشاهیهای شمالی اسرائیل و یهودا تبدیل شد؛[۸] در آن دوران دربار سلطنتی و معبد اورشلیم یهوه را به عنوان خدای تمام هستی تبلیغ میکردند و تمام صفات مثبت خدایان دیگر را به او نسبت میدادند.[۹][۱۰] تا زمان پایان اسارت یهودیان در بابل، آنان موجودیت خدایان خارجی را انکار کرده بودند و یهوه خالق و تنها خدای واقعی جهان محسوب میشد.[۱۰]
در دوره معبد دوم (۵۱۶ قبل از میلاد–۷۰ میلادی)، نام بردن از یهوه در فضای عمومی به تابو تبدیل شد[۱۱] و یهودیان او را با لغاتی چون «آدونای» (אֲדֹנָי، خداوند) یاد میکردند. تا زمان نابودی معبد در سال ۷۰ میلادی، تلفظ اصلی یهوه فراموش شده بود.[۱۲] خارج از یهودیت، از یهوه در متون جادویی یونانی-رومی،[۱۳] اغلب تحت عناوینی چون آیائو، آدونای، صبایوت و الوای، یاد شدهاست.[۱۴]
تقریباً هیچ اتفاق نظری در مورد معنی و ریشهٔ نام یهوه وجود ندارد؛[۱۵] این لغت خارج از متون اسرائیلی یافت نشده و به نظر نمیرسد بتوان وجه تسمیهٔ قابلقبولی برای آن ارائه داد. او در سِفْر خروج در تورات خود را به موسی «اهیه اشر اهیه» (هستم آنکه هستم) معرفی میکند اما به نظر میرسد این عبارت متأخر است و زمانیکه معنای واقعی یهوه فراموش شده بوده، به وجود آمدهاست.[۱۶][۱۷] یکی از نظریاتی که پژوهشگران ارائه کردهاند، این است که یهوه مخفف عبارت فنیقی ˀel ḏū yahwī ṣabaˀôt به معنای «ال، او که ارتشها را به وجود میآورد» است؛ این عبارت به سپاه آسمانی که در زمان همراهی ال با سپاهیان زمینی اسرائیل، در کنار اوست، اشاره دارد.[۱۸][۱۵] این نظریه دارای چند نقطهضعف است؛ از جمله اینکه ماهیت این دو خدا متفاوت است و نیز اینکه ˀel ḏū yahwī ṣabaˀôt در تنخ یا بیرون از آن یافت نشدهاست.[۱۹]
هر چند بنیاسرائیل در آغاز کنعانی بودهاند، به نظر نمیرسد که یهوه خدایی کنعانی بوده باشد.[۲۰][۲۱] مطابق اجماع موجود میان تاریخپژوهان، یهوه «مبارزی آسمانی از مناطق شراه، ادوم، پاران و تیمان» بودهاست.[۲۲] قدیمیترین اشارهٔ احتمالی به یهوه، در کتیبهای مصری از عهد آمنهوتپ سوم (۱۴۰۲–۱۳۶۳ قبل از میلاد) است که به «سرزمینِ شاسوی یهو» اشاره کردهاست؛[۲۳][۲۴] شاسوها مردمانی کوچرو از مدین و ادوم در شمال عربستان بودهاند.[۲۵] در این صورت، لغت یهوه میتواند از ریشهٔ HWY و معنای احتمالی آن «او نابود میکند/او میزند» باشد؛ معنایی که برای یک خدای مرتبط با طوفان و جنگ، مناسب به نظر میرسد.[۲۶][۲۷] دستهای از پژوهشگران این نظریه را قبول دارند[۲۸] اما کماکان این پرسش که یهوه چگونه به مناطق شمالیتر رسید، بیجواب ماندهاست.[۲۹] مطابق فرضیهٔ قنی، تجاری که در راههای کاروانروی میان مصر و کنعان به دادوستد مشغول بودند، یهوه را به اسرائیل بردند.[۳۰] نقطهقوت فرضیهٔ قنی این است که چند مدرک موجود را به یکدیگر پیوند میدهد؛ از جمله غیبت یهوه در کنعان، ارتباط این خدا با ادوم و مدین در داستانهای تنخ و ارتباطات موسی با مدین و قنیها.[۲۹] نقاطِ ضعف مهم این نظریه آن است اکثریت اسرائیلیان عمیقاً در منطقهٔ فلسطین ریشه داشتند و نقش تاریخی موسی شدیداً زیر سؤال است.[۳۱] اگر فرضیهٔ قنی درست در نظر گرفت شود، در آن صورت باید فرض کرد که بنیاسرائیل با یهوه (و مدینیها/قنیها) در داخل خاک اسرائیل و از طریق نخستین رهبران سیاسیشان آشنا شدند
اسرائیل اولینبار در آخرین دهههای قرن ۱۳ قبل از میلاد در پایان عصر برنز متأخر که نظام دولتشهری کنعانی رو به پایان بود، وارد اسناد تاریخی شد[۳۳] و دین بنیاسرائیل در فضایی کنعانی شکل گرفت.[۳۴] ال، «خدای مهربان، رحیم و خالق مخلوقات»، بزرگترین خدای کنعانی بود[۳۵] و همو — و نه یهوه — در آغاز «خدای اسرائیل» بود. حتی کلمهٔ اسرائیل نیز حاوی نام ال است و ربطی به نام یهوه ندارد.[۳۶] ال که همسرش اشیره بود، در خیمهای در کوهستان زندگی میکرد و محل زندگیاش سرچشمهٔ تمام آبهای تازهٔ جهان بود.[۳۵][۳۷]
این زوج در بالاترین مرتبه میان خدایان کنعانی قرار داشتند[۳۵] و فرزندان آنها که «هفتاد پسر اثیرت (تلفظ دیگری از اشیره)» بودند، در دومین رده جای میگرفتند.[۳۸] بعل یکی از خدایان مهم در ردهٔ دوم بود و در کوه صفون زندگی میکرد؛ در گذر زمان، بر اهمیت بعل افزوده شد و او بالاترین مرتبه میان خدایان کنعانی رسید. ال به کارهای اجرائی محدود شد و قدرت نظامی در کهکشانها در حیطهٔ اختیارات بعل قرار گرفت.[۳۹] رعدوبرق و آبهای حیاتبخش آن نیز در حوزهٔ بعل بودند؛ نتیجتاً، بعل خدای باروری نیز بود اما خدایان باروری دیگری هم وجود داشتند.[۴۰] در ردهٔ سوم خدایان، خدایان کوچکترِ صنعتگر و تاجر قرار داشتند و رسولان الهی و امثال آنها در ردهٔ چهارم خدایان قرار میگرفتند.[۳۸] ال و پسرانش «شورای خدایان» را تشکیل میدادند و هر کدام از ملل زمین به یکی از اعضای شورای خدایان تعلق داشت؛ «نغمهٔ موسی» در سفر تثنیه در تورات — که یکی از قدیمیترین متون موجود در تورات است — لحظهٔ تقسیم ملل میان خدایان و زمانیکه اسرائیل به یهوه رسید، را گزارش کردهاست. موسی میگوید:[۳۶
آنگاه که علیون ارثیه ملتها را به ایشان را داد،
و بشریت را از هم سوا کرد،
بر اساس تعداد خدایان[الف]
حدود مردمان را مشخص کرد.
سهم یهوه مردم او هستند
و یعقوب قرعهٔ میراث اوست.[۴۲]
باب ۸۲ مزامیر که شباهت قابلتشخیصی با نغمهٔ موسی دارد و از ادبیات مشابهی (مثلا «ارثیهٔ ملتها») استفاده کرده، در واقع توضیح میدهد که این خدایان در اثر کمک به ستمگران مردند. در این متن، یکی از خدایان نسبت به دیگران برتری دارد و از آنان بابت داوری نادرست که اساس زمین را متزلزل کرده، انتقاد میکند و سرانجام، مرگ را بهعنوان مجازات آنان در نظر میگیرد و خدایان کوچکتر، مثل انسانها فانی میشوند:[۴۱]
خدا در شورای الهی ایستاده، در میان خدایان داوری میکند.
«تا چه زمان به نادرست داوری خواهید کرد و جانب شریران را خواهید گرفت؟
ضعیفان و یتیمان را دادرسی بکنید. افتادگان و تهیدستان را انصاف دهید.
مظلومان و فقیران را برهانید و ایشان را از دست شریران نجات دهید.
نمیدانند. نمیفهمند. در تاریکی راه میروند. جمیع اساس زمین متزلزل است.
من گفتم که شما خدایانید و جمیع شما فرزندان علیون.
لیکن مثل آدمیان خواهید مرد و چون یکی از حاکمان خواهید افتاد!»
ای خدا، برخیز و جهان را داوری فرما! زیرا تو ارثیه همه ملل را میدهی.
نیاسرائیل در آغاز یهوه را در کنار تعداد زیادی از خدایان و ایزدبانوان کنعانی، شامل ال، اشیره و بعل، میپرستیدند.[۵] در دورهٔ داوران و نیمهٔ اول دورهٔ سلطنت اسرائیل، در روندی تلفیقگرانه، ال و یهوه با یکدیگر مخلوط شدند.[۴۳] در نتیجه، ال (عبری: אל) به عبارتی کلی به معنای «خدا» — در مقایسه با یک خدای مشخص — تبدیل شد و القابی مثل ال شدای تنها به یهوه گفته شدند؛ پرستندگان ال کاهش پیدا کردند و جایگاه یهوه تقویت شد.[۴۴] ویژگیهای بعل، ال و اشیره در دل دین یهوهپرستی ادغام شدند و احتمالاً ابعاد زنانه شکینا (حضور الهی) ریشه در ویژگیهای اشیره دارند. همچنین، ذات بعل به عنوان خدای طوفان و آب و هوا با پیوند یهوه با طوفان در هم آمیخت.[۷] در مرحلهٔ بعدی تکوینِ دینِ یهوهپرستی، این دین خود را از ریشههای کنعانیاش جدا کرد؛ ابتدا با کنار گذاشتن پرستش بعل در قرن نهم قبل از میلاد و سپس با محکومکردن بعل، اشیای مرتبط با پرستش اشیره، پرستش خورشید، پرستش در «مکانهای والا»، اعمال دینی مرتبط با مردگان و مناسکی از این قبیل توسط «پیامبران» اسرائیلی.[۴۵]
در قدیمیترین بخشهای تنخ، مثل نغمهٔ دریا در تورات (سفر خروج، ۱۵:۱–۱۸) که بعد از گذر از دریا برای ستایش پیروزی یهوه بر مصر خوانده شد، یهوه مانند سایر خدایان طوفان خاورمیانهٔ باستان، مبارزِ مردم خود است و از منطقهای در جنوب یا جنوبشرقی اسرائیل با سپاه آسمانی ستارگان و سیارهها میتازد. نبردهای اسرائیل، نبردهای یهوه هستند و فتوحات اسرائیل، فتوحات یهوه؛[۴۶] مردمان دیگر خدایان خود را دارند و خدای اسرائیل یهوه است که برای آنها سرزمین حاصلخیزی به دست میآورد تا در آسایش باشند:[۴۷]
آشور یا آسور یا آش-شور نام یک ایزد سامی شرقی است که خدای اصلی در میانرودان بهشمار میآید. آشور بیشتر در نیمه شمالی میانرودان، مناطقی از شمال شرق سوریه کنونی و جنوب شرق آسیای صغیر پرستیده میشد که این مناطق جایگاه سرزمین آشور محسوب میشوند. آشور در شهر آشور پرستیده میشد که در نیمه هزاره سوم پیش از زایش مسیح، پایتخت امپراتوری آشور بود.[۱]
در آن هنگام خدای آشور دارای تبار خانوادگی نبود، اما هنگامی که کیش پرستشی تحت تأثیر باورهای جنوب میانرودان قرار گرفت، به عنوان معادل آشوری انلیل، خدای اصلی نیپور مورد پرستش قرار گرفت که مهمترین ایزد در میان خدایان جنوب بود. البته اهمیت انلیل تا زمانی ادامه یافت که حمورابی پادشاهیاش را در نیمه سده ۱۸ پیش از میلاد مسیح در بابل بنیانگذاری کرد. مردوک جای انلیل را به عنوان خدای اصلی در میان خدایان جنوب میانرودان گرفت. در شمال میانرودان، آشور به جای انلیل، در جایگاه همسری نینلیل (با نام ایزدبانوی آشوری مولیسو) قرار گرفت پسران انلیل، نین اورتا زابابا نیز پسران او شدند. این فرایند از حوالی سده ۱۴ پیش از زایش مسیح آغاز شد و تا سده ۷ پیش از مسیح ادامه داشت.[۱] منبع اصلی این صنایع دستی بالدار، بُتهای مصری با نام حوروس و ایزیس بودهاند. مصریان بالهایی را نیز بر روی تابوت مومیاییهای خود نقاشی میکردند. سپس آشوریان، کنعانیان و ایرانیان از این الگو برای صنایع و نقاشیها و سنگنبشتههای خود بهره جستند.
زئوس (به یونانی: Ζεύς) در اساطیر یونانی، پادشاه خدایان و فرمانروای تمام زیارتگاههای واقع در کوه المپ است. او کوچکترین فرزند کرونوس و رئا از نژاد تیتانها بود. معادل آن در اسطورههای رومی ژوپیتر و در دین کرتیان ولخانوس است. نام زئوس مربوط است به کلمهٔ یونانی dios به معنی «درخشان». واژه زئوس با بخش نخست واژه لاتین ژوپیتر «Jupiter» و واژه مورد کاربرد برای روز پیوند دارد. زئوس ایزد آسمان رخشان و نیز توفان بهشمار میرفت و هم بدین دلیل سلاح او آذرخش بود که آن را به سمت کسی که او را ناخشنود کرده، پرتاب میکردهاست. مواردی که او را بسیار خشمگین میکرد دروغگویی، پیمانشکنی و خیانت بودهاست. از دیگر نشانههای او میتوان به عصای سلطنتی، بلوط، عقاب و سپرش (ساخته شده از پوست بز آمالتئا) اشاره کرد.
کرونوس، پدر زئوس، شنیده بود که توسط یکی از فرزندانش سرنگون خواهد شد. به همین دلیل فرزندان خود را میبلعید. اما زئوس که فرزند ششم بود توسط رئا و گایا نجات پیدا کرد. رئا سنگ بزرگی را قنداقپیچ کرده و به کرونوس داد، وی نیز که فکر میکرد این سنگ بزرگ زئوس است آن را به جای زئوس بلعید. رئا نیز از این فرصت استفاده کرده و او را به غاری در کوههای دیکتی واقع در کرت برده و مخفی نمود.[۱] در آنجا بزی مقدس به نام آمالتئا زئوس را شیر خورانده و بزرگ میکرد که بعدها او بهعنوان پرستار زئوس شناخته میشد. سپس زئوس با کرونوس و دیگر تیتانها وارد جنگ شد و آنها را شکست داد و پدرش را سرنگون کرد. بچههای بلعیده شده را توسط معجونی از مس تند و شراب که متیس ساخته بود از شکم کرونوس بیرون آورد و به همراه آنها کرونوس را تا ابد در تارتاروس زندانی کرد. سپس با برادرانش براساس قرعه، فرمانروایی عالم را میان خود تقسیم کردند. زئوس فرمانروای آسمان و زمین شد، پوزئیدون فرمانروای دریاها و جهان زیرزمینی و دوزخ هم نصیب هادس شد.[۲]
زئوس جوانترین فرزند رئا و کرونوس بود. او بزرگترین فرمانروای کوه المپ و معبد تمام خدایانی که در آنجا بنا شده بودند، بود. او که بزرگترین حکمفرما بود، قانون، عدالت و معنویت را تعیین مینمود، و این مسئله او را رهبر روحانی خدایان و انسانها نمود. زئوس خدای آسمانها و ملکوت اعلا بود و خدای باران و آورندهٔ ابرها که بر آذرخش یا صاعقهٔ هراسانگیز نیز فرمان میراند. قدرتش برتر از قدرت تمامی خدایان دیگر بود. در داستان ایلیاد وی به خانوادهاش چنین میگوید: «من قدرتمندترین هستم. بیازمایید تا بر شما آشکار شود. طنابی از طلا به آسمان ببندید و آن را استوار نگه دارید، تمامی خدایان و الههها. شما نمیتوانید زئوس را فرود آورید. اما من اگر بخواهم شما را به زیر بکشم، آنگاه خواهم توانست. من طناب را به کنگرهٔ المپ استوار میبندم و همه در هوا آویزان خواهند ماند، آری، هم زمین و هم دریا.» با وجود این، زئوس نه قادر متعال بود و نه دانای کل. هم میشد با او به مخالفت برخاست و هم او را فریفت. در ایلیاد پوزئیدون، و نیز هرا، او را میفریبند. گهگاه سخن از این میرود که قدرت مرموز و اسرارآمیز، یعنی سرنوشت یا تقدیر از زئوس نیرومندتر بودهاست. هومر هِرا را برمیانگیزد تا با لحنی سرزنشآمیز از او بپرسد که آیا میتواند انسانی را که تقدیر محکوم به مرگ کردهاست دوباره زنده کند یا نه؟
طبق افسانه، متیس الهه پروا اولین همسر زئوس بود که آتنا، ایزدبانوی عقل و خرد را برای او بهدنیا آورد. دومین همسر وی عمهاش تمیس بود که دو گروه از دخترانش هورای (یونومیا، دایکه و ایرنه) و مویرای (کلوتو، لاخسیس و اتروپوس) را بهدنیا آورد. او آنگاه با همسر سومش ائورونومه ازدواج کرد و از او صاحب خاریتس (آگلیا، ائوفروسینه و تالیا) گردید. همسر چهارم او خواهرش دمتر بود که برای او پرسفونه را بهدنیا آورد. همسر پنجم او عمه دیگرش امنموسینی بود که از ازدواجشان موزها (کلیو، ائوترپه، تالیا، ملپومنه، ترپسیکور، اراتو، پلیهیمنیا، اورانیا و کالیوپه) متولد شدند. ششمین همسر او عمه دیگری به نام لتو بود که آپولو و آرتمیس را بهدنیا آورد.
او همچنین با هرا که خواهرش نیز بود، ازدواج کرد. انتظار بر آن بود که همسر زئوس کاملاً در حد مقام وی باشد. غالباً در اساطیر همسر اصلی زئوس و ملکهٔ المپنشینان همانا هرا و نام او به معنی قهرمانبانو است و این عنوان مقامی در خور همسر پادشاه خدایان است. هرا در آرگوس کیش ویژه خود را داشت و بیتردید بازمانده ایزدبانوی مادر یونانی بود. هرا برای همسرش آرس، هفائستوس، هبه، ایلیثیا و اریس را بهدنیا آورد.
زئوس بهخاطر داشتن ماجراهای عشقی فراوان از معشوقههایش فرزندان بسیاری داشت. هنگامی که زئوس لدا ملکهٔ اسپارت را فریفت، خود را بهشکل یک قوی زیبا درآورد و از تخمی که لدا به عمل آورد دو جفت فرزند دوقلو بهدنیا آمدند: کستور و پولیدوسز و کلیتمنسترو و هلن تروایی، از آلکمنه صاحب هراکلس نامآورترین پهلوان یونانی شد، ائوروپه که برایش مینوس، رادامانتوس و سارپدون بهدنیا آورد و… او را نماد عاشقپیشگی و عشق باختن با زنان بیشمار و حیلهگریهای گوناگون برای پنهان ساختن خیانتهایی که به همسرش میکرد معرفی کردهاند. در برابر این پرسش که چرا این کردارها را به سرور و فرمانروای کل خدایان نسبت دادهاند، محققان و دانشپژوهان گفتهاند که زئوسی که در آوازها و داستانها از او یاد میشود آمیزهای است از تمامی خدایان. هرگاه پرستش وی به شهری میرسید که خود خدایان فرمانروا داشت، آن دو به تدریج در هم ادغام میشدند. همسر آن خدا نیز به زئوس میرسید. اما نتیجه ناخوشایند بود و یونانیان ادوار بعد اینگونه عشقبازی و شهوترانی بیپایان را نپسندیدند.[۳]
فرمانروایی زئوس خالی از تهدید نبود. افیئالتس و اوتوس، دو غولی که با نام آلودز[۴] شناخته میشدند سعی کردند تاج و تخت زئوس را سرنگون کنند. آنها هر سال یک ذراع (واحد اندازهگیری در باستان که برابر بود با فاصله آرنج تا نوک انگشت وسط یا حدوداً ۴۴ سانتیمتر) در عرض و یک فاتوم در ارتفاع رشد میکردند. وقتی نه ساله شدند اندازهای برابر با نه ذراع در عرض و نه فاتوم در ارتفاع داشتند و بدین سبب برای نبرد با ایزدان مصمم شدند. آنها سپس با قرار دادن کوههای اوسا بر روی المپ، و نهادن کوه پلیون بر روی اوسا موفق به صعود به آسمانها و تهدید المپنشینان شدند. آنها اعلام کردند با پرکردن دریا بهوسیلهٔ کوهها، زمینهای خشک را بهوجود میآورند. افیئالتس از هرا و اوتوس از آرتمیس خواستگاری کرد و آرس را به زنجیر کشیدند. اما هنگامی که قصد داشتند به آرتمیس حمله کنند و او نیز توان مقابله با آنها را نداشت، برادرش آپولون گوزنی بین آنها فرستاد. این مسئله باعث شد آنها دیوانهوار خشمگین شوند و یکدیگر را بکشند. در نسخههای دیگر این افسانه چنین آمده که آرتمیس مسئول مرگ آنها بود. آرتمیس خود را به شکل گوزنی درآورد و خود را به میان آنها نهاد و دو برادر برای کشتن گوزن تیرهای خود را به سوی او پرتاب کردند که به یکدیگر اصابت کرده و کشته شدند. دو برادر در دنیای زیرین مجازات شدند، آنها توسط مارها، پشتبهپشت به ستونی بسته شدند. میان آنها جغدی نیز بر روی ستون قرار داشت.
گیگانتها هیولاهایی بودند که تعداد آنها صد نفر برآورد شدهاست. آنها به دستور گایا برای باز پس گرفتن سلطنت و قدرت تیتانها به زئوس و دیگر المپنشینان حمله کردند. بعد از اینکه پیشگویی شده بود هیچیک از گیگانتها بهدست ایزدان از بین نخواهند رفت و برای شکست دادن هیولاها به یک فانی نیاز است، المپنشینان از هراکلس تقاضای کمک کردند و با همکاری یکدیگر توانستند آنها را شکست دهند.
سپس نوبت به اژدهای تایفون رسید تا با نفس آتشینش به آسمانها حمله کند. این هیولای ترکیبی که چشمانش همانند آتش برق میزدند، ظاهری شبیه به انسان داشت اما از کمر به پایین بدن او از افعیها پوشیده شده بود. تمام این مشکلات از شکست خوردن گیگانتها بهدست المپنشینان و خشمگینتر شدن گایا ناشی میشد. گایا به تارتاروس رفته و تایفون را بهدنیا آورد که از تمام فرزندان او در اندازه و قدرت برتری داشت. تایفون از همه کوهستانها بزرگتر بود و سر او اغلب به ستارگان برمیخورد و وقتی دستهایش را باز میکرد یکی به مشرق و دیگری به مغرب میرسید و بهجای انگشتان یکصد سر اژدها داشت، و دارای بال بود و از چشمانش آتش بیرون میزد و تیفون آنقدر وحشتناک بود که وقتی خدایان متوجه حمله او به آسمان شدند از ترس همه به مصر گریخته و شکل حیوانها را به خود گرفتند. در اینجا بود که زئوس از فواصل دور او را با آذرخش خود مورد هدف قرار داد و در فواصل نزدیک با سلاح داس خود به او ضربه وارد میکرد. هنگامیکه تایفون پا به فرار گذاشت، زئوس او را تا کوههای کاسیوس تعقیب نمود. اما تایفون داس را از چنگ زئوس درآورد، تاندونهای دست و پای او را قطع کرده و او را بر روی شانههای خود گذاشت و از طریق دریا به غاری در سرزمین کیلیکیه حمل کرد. همچنین او تاندونهای مفاصل او را در پوست خرس پنهان کرد که توسط مادهغولی محافظت میشد. در این هنگام بود که هرمس به نجات زئوس شتافت و به صورت نوازندهای دورهگرد نزدیک او میشود و تایفون را فریب میدهد و تاندونها را برای تعمیر سازش از او میگیرد؛ و زئوس هم نیروی خود را بازمییابد و با استفاده از تیرهای آذرخش، او را از بین میبرد.[۵]
در جنگ تروآ پس از آنکه با شکست پاریس از منلائوس از سپاه یونانیان، جنگ بهظاهر پایان مییابد، خدایان در المپ شورایی برپا میکنند و خواستار خون بیشتری میشوند. زئوس به صلح رأی میدهد ولی چون همسرش هرا سخن به مخالفت با او میراند، رأی خود را پس میگیرد و به نابودی تروا رضایت میدهد.[۶]
در هنر، معمولاً زئوس به مانند یک مرد میانسال همراه با ریش اما دارای چهرهای جوان و نیرومند تصویر میشد. او بسیار شاهوار و باابهت بهنظر میرسید. نقاشان و هنرمندان سعی در بازسازی قدرت زئوس در کارهای خود دارند، معمولاً با دادن حالتی که گویا در حال پرتاب کردن آذرخش خود است. مجسمههای زیادی از زئوس وجود دارد، اما بدون شک زئوس آرتمیزیوم زیباترین آنهاست. در گذشته گمان میشد که پیکر پوزئیدون است، این تندیس در موزهٔ ملی باستانشناسی آتن قابل دیدن است.
آپولون (به یونانی: Ἀπόλλων یا Ἀπέλλων) یکی از نامیرایان المپنشین در اساطیر و ادیان کلاسیک یونانی و رومی از مهمترین خدایان است. در اساطیر یونانی آپولو را خدای تیراندازی، موسیقی و رقص، راستی و پیشگویی، درمان بیماریها، خدای خورشید و نور، شعر و… میدانند. آپولو یکی از پیچیدهترین خدایان یونانی است. پدرش زئوس و مادرش لتو و برادر دوقلوی آرتمیس ربالنوع شکار از الهههای المپ بودهاست.
او از زیباترین خدایان و فرم ایدهآل یک جوان ورزشکار و زیباست. آپولو را میتوان یونانیترین خدا از بین دیگر خدایان یونانی قلمداد کرد. به عنوان خدای دلفی (آپولو دلفی)، آپولو خدای پیش گویی است و معبد دلفی از آن اوست. آپولو خدای کمک رسانی است که روح شیطانی را دور میکند، از این رو به او لقب «دور کننده شیطان» را داده بودند. آپولوی دلفی حامی دریانوردان، تازهواردان و محافظت کننده فراریان و پناهجویان است. داروها و درمانگری را به وی نسبت دادهاند. هرچند که آپولو خدای پزشکی نمیباشد و خدای پزشکی در اصل فرزند او اسقلبیوس است. آپولو خدایی است که مردم را از بیماریهای همه گیر حفظ میکردهاست، هرچند توانایی به وجود آوردن و پراکنده کردن طاعون و مرض را توسط تیرهای مسمومش داشتهاست. همچنین آپولو و خواهر دوقلویش آرتمیس را به وجود آورنده فن تیراندازی میدانند.
آپولون در جزیره دلوس به دنیا آمدهاست. او را از خدایان آسیایی دانستهاند که اصلاً از آسیای صغیر یا از آناتولی به یونان رفته ولی اصولاً یک خدای آریایی هم نیست، اما یونانیان به قدری آن را با خیال آمیختهاند که به یکی از مهمترین خدایان المپ تبدیل شدهاست. او در اصل خدای نور و روشنایی بود و به همین دلیل به او فبوس میگفتند. همچنین خدای آبادانی و ساختمانسازی و سیمین کمان بودهاست. اما مهمتر از همه او خدای موسیقی و هنر بود و شهرت او به همین دلیل است. او عاشقانههای زیادی داشته که عمدتاً با پایانی تلخ تمام میشود. گفته شده او از بدو تولد دشمنان زیادی داشته که میتوان به عمویش پوزئیدون اشاره کرد.
لتو مادر آپولون که از الهههای المپ بهشمار میرفت در هنگام حاملگی تمامی سرزمینها را پشت سر گذاشت تا مکانی برای زایمان پیدا کند اما چون شدیداً مورد حسادت هرا بود هیچیک از نقاط زمین حاضر نشدند او را پذیرا باشند زیرا از خشم هرا میترسیدند. لتو کوهها و جزایر یونان و کرت را پشت سر گذاشت تا به رنه ایا Rhéneia رسید که مقابل دلوس قرار گرفته بود. لتو خشمگین از این بیمهری زمین و دریا به سوی دلوس روی آورد و آنطور که بازگو شدهاست، جزیره او را پذیرفت. الهه المپ در مقابل این پذیرش ثروت فراوانی به او ارزانی داشت و حراست معبد خاص فرزندش آپولون را نیز به او واگذار کرد. دلوس تهدید شد که اگر لتو را بپذیرد از حیوانات مرجانی و فوکهای دریایی احاطه و سپس در اعماق آبهای سیاه مدفون خواهد شد ولی جزیره پیمان خود را با لتو نشکست. ۹ روز و ۹ شب لتو رنج دردناکی را تحمل کرد و نخست هیچیک از الهههای المپ او را یاری نکردند، زیرا هرا آنان را تهدید کرده بود اما بالاخره دیونه همسر دیگر زئوس (مادر آفرودیته)، رئا و تمیس و آمفیتریت به یاری لتو آمدند. هرا برای اینکه ایلیثیا (الهه کمک به مادران) به یاری لتو نشتابد بارانی از طلا به اطراف دلوس بیافرید تا حوادث آن جزیره از دخترش ایلیثیا مخفی بماند ولی ایریس از جانب خانواده المپ به سراغ ایلیثیا رفت و او را آگاه ساخت. آخرین کس که به یاری لتو آمد آتنا بود که پیشنهاد کرد برای اینکه رضای خاطر هرا جلب شود تا لتو با آرامش فرزندان خود را به دنیا بیاورد هدیهای به هرا داده شود، در نتیجه گردنبندی به طول ۹ ذراع که از طلا و کهربا به وسیله ایریس ساخته و به هرا هدیه داده شد و هرا آن را پذیرفت و به دخترش ایلیثیا اجازه داد که بر بالین لتو حاضر شود. لتو در کنار درخت خرمایی که محکم در آغوش خود میفشرد نخست آرتمیس و سپس آپولون به دنیا آمد.[۱]
آپولون از معروفترین ارباب انواع یونان است.[۲] آپولون پسر زئوس و لتو است و در جزیره کوچک دلوس به دنیا آمده.[۳] او یکی از ایزدان المپنشین و برادر دوقلوی آرتمیس بودهاست. شاید از خدای خدایان گذشته فقط آرس خدای جنگ و آفرودیته الهه عشق و زیبایی از اون مشهورتر باشند. به همین جهت از روز اول خدای هنر و ذوق، قهرمان داستانها و افسانههای بیشمار قرار گرفت و منبع الهام آثار هنری در زمان قدیم و جدید شد. آپولون برخلاف سایر بچهها از شیر مادر تغذیه نکرد؛ زیرا تمیس محبوبه زئوس اکسیر خدایان را که نکتار نام دارد بر لب او نهاد و او را از خوردن شیر بینیاز کرد.[۴]طبق اسطورهِ آپولون هرا همسر حسود زئوس، پیتون را فرستاد تا مانع آن شود که لتو نوزادی به دنیا آورد. پیتون افعی غول پیکری بود که از گل و لای بازمانده از طوفان بزرگ پدید آمده بود. لتو به جزیره دلوس گریخت، جایی که آرزوی اجازه یافتن برای به دنیا آوردن کودکی که هرا مخالف آن بود را داشت. در اینجا آرتمیس و آپولون بعد از مشقات نه روز زاده شدند. جزیره دلوس به خاطر آپولون تقدس یافت.[۵]
آپولون را یکی از خدایان آسیایی دانستهاند که اصلاً از آسیای صغیر یا از عربستان به یونان رفتهاست یا یکی از خدایان شمالی اروپا میدانند که کشتی رانان یونانی آیین پرستش آن را به یونان آوردهاند؛ ولی به هر حال از لحاظ اصل و ریشه یک خدای یونانی نیست و اصولاً یک خدای آریایی هم نیست ولی یونانیان آنقدر آن را با خیال درآمیختهاند که به صورت اصلیترین خدایان المپ درآمده است.[۶]
خدایی مانند آپولو که هم زیبا بود و هم جوان طبعاً باید محبوب زنان نیز قرار گیرد، او ماجرای عاشقانه زیادی داشتهاست اما زنانی که مورد علاقه او بودنند در مقابل او پایداری و سرکشی میکردند و تقریباً در همه موارد ماجرای آنها به صورت غمانگیزی پایان یافت. ملیا پری دریا و کوریسیا پری دیگر و آکاکالیس نیمه الهه از معشوقههایی بودند که خود را آسان در اختیار او گذاشتند اما دافنه پری زیبای رودخانه ینه، رام او نشد. عاقبت حوصله آپولون سر رفت و خواست به زور متوسل شود اما دافنه متوجه شد و گریخت. آپولون به دنبال او رفت ولی درست در آن لحظه که میخواست اورا در آغوش بکشد دخترک گائا الهه زمین که از قدیمیترین خدایان اساطیر یونان و از محترمترین آنهاست بیاری خود طلبید و ناگهان زمین دهان باز کرد و او را در کام خود فرو برد و در جای او بوته عشق از زمین سبز شد که آپولون همیشه او را به یاد پری زیبایی که شکار نشده بود عزیز داشت. سیرن هم یک پری شکارچی بود. آپولون او را در حالی که میدید با شیری میجنگد بیاختیار مجذوب زیبایی آن شد. او را بر گردونه زرین خود نشاند و با خود به لیبی (آفریقا) برد و از او صاحب فرزندی به نام آریسته شد. نه تنها خدایان بلکه چندی از آدمی زادگان هم در مقابل او سرکشی کردند. یکی از آنها کاستالی بود. یکبار هم آپولون و هرمس دو ربالنوع درجه اول المپ که برادران ناتنی بودنند با هم عاشق دو دختر به نام آکاکالیس و کیون شدند. کیون یک پسر از آپولون و یک پسر از هرمس پیدا کرد و باغرور سبکسرانه آرتمیس دختر خدای خدایان را که حاضر به شوهر کردن و بچه دار شدن نبود مورد تمسخر قرار داد. آرتمیس خشمگین شد و با تیری قلب او را سوراخ کرد، آکاکالیس از آپولون صاحب دو پسر شد که از ترس پدرش آنها را به جنگل دور دستی برد و آپولون آنها را به دست گرگها سپرد. ماجرای عشق آپولون و کورونیس خیلی معروف و غمانگیز است. کورونیس دختر شاه لاپیتس بودو وقتی فهمید از آپولون باردار شدهاست به ازدواج ایکیس مردی از اهالی آرکادی درآمد. اما کلاغی از طرف آپولون مأمور مراقبت کرونیس شده بود خبرچینی کرد و جریان نامشروع آن دو را به خدایان المپ گفت. آپولون از فرط خشم پر کلاغ را سیاه و کورونیس و ایکیس را به دست مرگ سپرد؛ و جسد را به خواهرش آرتمیس داد؛ و آرتمیس جسدها را در آتش نهاد. قبل از آنکه کرونیس بسوزد آپولون فرزند خود را از شکم او بیرون آورد که این فرزند همان اسکلپیوس است و ربالنوع طبابت شد. او از تیریا صاحب پسری به نام ککتوس شد. گذشته از اینها آپولون چندین بار به پسران نیز عشق ورزیده. کوپاریوس را به درخت سرو تبدیل کرد. یکبار هم عاشق هیاکینتوس شد.[۷]