5 و چون ترسان شده، سرهای خود را به سوی زمین افکنده بودند، به ایشان گفتند، چرا زنده را از میان مردگان میطلبید؟
14 به ایشان گفت، این مرد را نزد من آوردید که قوم را میشوراند. الحال من او را در حضور شما امتحان کردم و از آنچه بر او ادّعا میکنید اثری نیافتم.
32 لیکن من برای تو دعا کردم تا ایمانت تلف نشود؛ و هنگامی که تو بازگشت کنی برادران خود را استوار نما.
8 گفت، احتیاط کنید که گمراه نشوید. زیرا که بسا به نام من آمده خواهند گفت که، من هستم و وقت نزدیک است. پس از عقب ایشان مروید.
15 در حال او را از باغ بیرون افکنده، کشتند. پس صاحب باغ بدیشان چه خواهد کرد؟
40 او در جواب ایشان گفت، به شما میگویم اگر اینها ساکت شوند، هرآینه سنگها به صدا آیند.
24 امّا عیسی چون او را محزون دید گفت، چه دشوار است که دولتمندان داخل ملکوت خدا شوند.
26 و چنانکه در ایّام نوح واقع شد، همانطور در زمان پسر انسان نیز خواهد بود،
10 همچنین شما نیز چون به هر چیزی که مأمور شدهاید عمل کردید، گویید که غلامان بیمنفعت هستیم زیرا که آنچه بر ما واجب بود بجا آوردیم.
24 زیرا که این پسر من مرده بود، زنده گردید و گم شده بود، یافت شد. پس به شادی کردن شروع نمودند.
6 پس این مَثَل را آورد که شخصی درخت انجیری در تاکستان خود غرس نمود و چون آمد تا میوه از آن بجوید، چیزی نیافت.
8 لیکن به شما میگویم هر که نزد مردم به من اقرار کند، پسر انسان نیز پیش فرشتگان خدا او را اقرار خواهد کرد.
31 ملِکه جنوب در روز داوری با مردم این فرقه برخاسته، بر ایشان حکم خواهد کرد زیرا که از اقصای زمین آمد تا حکمت سلیمان را بشنود و اینک، در اینجا کسی بزرگتر از سلیمان است.
55 آنگاه روی گردانیده بدیشان گفت، نمیدانید که شما از کدام نوع روح هستید.
8 او خیالات ایشان را درک نموده، بدان مرد دست خشک گفت، برخیز و در میان بایست. در حال برخاسته بایستاد.
14 سپاهیان نیز از او پرسیده، گفتند، ما چه کنیم؟ به ایشان گفت، بر کسی ظلم مکنید و بر هیچکس افترا مزنید و به مواجب خود اکتفا کنید.
50 ولی آن سخنی را که بدیشان گفت، نفهمیدند.
6 و هر دو در حضور خدا صالح و به جمیع احکام و فرایض خداوند، بیعیب سالک بودند.
75 در حضور او به قدّوسیّت و عدالت، در تمامی روزهای عمر خود.
6 امّا روسای کهنه نقره را برداشته، گفتند، انداختن این در بیتالمال جایز نیست زیرا خونبها است.
19 چون بر مسند نشسته بود، زنش نزد او فرستاده، گفت، با این مرد عادل تو را کاری نباشد، زیرا که امروز در خواب دربارهٔٔ او زحمت بسیار بردم.
39 و راهگذران سرهای خود را جنبانیده، کفر گویان
41 پس اصحاب طرف چپ را گوید، ای ملعونان، از من دور شوید در آتش جاودانی که برای ابلیس و فرشتگان او مهیّا شده است.
44 پس ایشان نیز به پاسخ گویند، ای خداوند، کی تو را گرسنه یا تشنه یا غریب یا برهنه یا مریض یا محبوس دیده، خدمتت نکردیم؟
6 و جنگها و اخبار جنگها را خواهید شنید. زنهار مضطرب مشوید زیرا که وقوع این همه لازم است، لیکن انتها هنوز نیست.
14 و به این بشارتِ ملکوت در تمام عالم موعظه خواهد شد تا بر جمیع امّتها شهادتی شود؛ آنگاه انتها خواهد رسید.
31 و فرشتگان خود را با صور بلند آواز فرستاده، برگزیدگان او را از بادهای اربعه از کران تا بکران فلک فراهم خواهند آورد.
39 و نفهمیدند تا طوفان آمده، همه را ببرد، همچنین ظهور پسر انسان نیز خواهد بود.
9 و هیچ کس را بر زمین، پدر خود مخوانید زیرا پدر شما یکی است که در آسمان است.
8 آنگاه غلامان خود را فرمود، عروسی حاضر است؛ لیکن دعوت شدگان لیاقت نداشتند.
20 چون شاگردانش این را دیدند، متعجّب شده، گفتند، چه بسیار زود درخت انجیر خشک شده است!
35 امّا دهقانان غلامانش را گرفته، بعضی را زدند و بعضی را کُشتند و بعضی را سنگسار نمودند.
25 عیسی ایشان را پیش طلبیده، گفت، آگاه هستید که حکّام امّتها بر ایشان سروری میکنند و رؤسا بر ایشان مسلّطند.
16 ناگاه شخصی آمده، وی را گفت، ای استاد نیکو، چه عمل نیکو کنم تا حیات جاودانی یابم؟
14 همچنین ارادهٔ پدر شما که در آسمان است این نیست که یکی از این کوچکان هلاک گردد.
27 امّا عیسی ایشان را بیتأمّل خطاب کرده، گفت، خاطر جمع دارید! منم، ترسان مباشید!
11 در جواب ایشان گفت، دانستن اَسرار ملکوت آسمان به شما عطا شده است، لیکن بدیشان عطا نشده،
15 عیسی این را درک نموده، از آنجا روانه شد و گروهی بسیار از عقب او آمدند. پس جمیع ایشان را شفا بخشید،
9 لیکن بجهت دیدن چه چیز بیرون رفتید؟ آیا نبی را؟ بلی به شما میگویم از نبی افضلی را!
15 عیسی بدیشان گفت، آیا پسران خانهٔ عروسی، مادامی که داماد با ایشان است، میتوانند ماتم کنند؟ و لکن ایّامی میآید که داماد از ایشان گرفته شود؛ در آن هنگام روزه خواهند داشت.
13 پس عیسی به یوزباشی گفت، برو، بر وفق ایمانت تو را عطا شود، که در ساعت خادم او صحّت یافت.
9 و کدام آدمی است از شما که پسرش نانی از او خواهد و سنگی بدو دهد؟
7 و چون عبادت کنید، مانند امّتها تکرار باطل مکنید زیرا ایشان گمان میبرند که بهسبب زیاد گفتن مستجاب میشوند.
17 آنگاه خطابی از آسمان در رسید که این است پسر حبیب من که از او خشنودم.
12- اما من چگونه به تنهایی متحمل محنت و بار و نزاعهای شما شوم؟
26- اما خداوند به سبب شما بر من خشمگین بود و مرا اجابت نکرد. خداوند مرا گفت: ”تو را کافی است! دیگر در این باره با من سخن مگو.
19- مصائب عظیمی را که چشمانتان دید، و آیات و علامات و دست نیرومند و بازوی درازی را که یهوه خدایتان شما را به مدد آن بیرون آورد. پس یهوه خدایتان با همۀ قومهایی که از آنها میترسید، به همینسان عمل خواهد کرد.
4-و آنچه با لشکر مصریان و اسبان و ارابههای ایشان کرد؛ که چگونه آب دریای سرخ را بر ایشان جاری ساخت، آنگاه که شما را تعقیب میکردند، و چگونه خداوند ایشان را تا به امروز هلاک کرد،
25- هیچکس را یارای ایستادگی در برابر شما نخواهد بود. یهوه خدایتان ترس و وحشت شما را بر تمامی سرزمینی که بر آن گام خواهید نهاد، مستولی خواهد کرد، همانگونه که به شما وعده فرموده است.
14- آنگاه تفحص و تحقیق کرده، بهدقّت پُرس و جو کنید. اگر دیدید آن امر صحت دارد و شکی نیست که آن عمل کراهتآور در میان شما رخ داده است،
18- نبیای برای ایشان از میان برادرانشان همچون تو بر خواهم انگیخت و کلام خود را در دهان وی خواهم نهاد، تا هرآنچه به او فرمان میدهم به ایشان بازگوید.
21- ممکن است با خود بگویید: ”سخنی را که خداوند نگفته است چگونه تشخیص دهیم؟“
16- هرگاه شاهدی مُغرِض بر کسی برخاسته، او را به ارتکاب جرمی متهم کند،
5- سپس در حضور یهوه خدای خود اقرار کرده، بگویید: ”جَدّ من اَرامی آوارهای بود که با شماری اندک به مصر فرود شده، در آنجا غربت اختیار کرد و به قومی بزرگ و نیرومند و بیشمار بدل گشت.
38-بذر بسیار به مزرعه خواهید برد، ولی محصول اندک گِرد خواهید آورد، زیرا که ملخ آن را خواهد خورد.
27- زیرا من از عِصیانگری و گردنکشیشما آگاهم. اینک حتی امروز که هنوز زنده و در میان شمایم بر خداوند عِصیان میورزید، پس چقدر بیشتر پس از درگذشتم؟
43-غریبی که در میان شما زندگی میکند بالاتر و بالاتر از شما صعود خواهد کرد، ولی شما پایینتر و پایینتر نزول خواهید کرد.
21- کیست که بداند روح انسان به بالا صعود میکند یا روح حیوان به قعر زمین فرو میرود؟
13- جوان مسکین اما حکیم، بهتر است از پادشاه پیر و خِرِف که دیگر نصیحتپذیر نیست.
8- اگر دیدی در ولایتی بر فقیران ظلم میشود و انصاف و عدالت پایمال میگردد، از آن حیرت مکن. زیرا صاحبمنصب را صاحبمنصبی مافوق میپایَد، و آن هر دو را صاحبمنصبانِ بالاتر.
13- زیر آفتاب مصیبتی دیدم اندوهبار: ثروتی که صاحبش جز به زیان خویش نیندوخته بود.
19- حکمت، مرد حکیم را از ده حاکم که در شهری باشند، تواناتر میسازد.
27- ’معلم‘ میگوید، اینک آنچه دریافتم این است که چون یک چیز بر چیز دیگر افزودم تا تدبیر امور را کشف کنم-
6- زیرا هر چیز را زمانی و طریقی است، هرچند مشقّت انسان بر او سنگینی کند.
6- دیری نمیپاید که از محبت و نفرت و حسادتشان هیچ اثری باقی نمیماند، و دیگر تا به ابد در هرآنچه زیر آفتاب رُخ میدهد سهمی نخواهند داشت.
13- نیز این نمونۀ حکمت را زیر آفتاب دیدم که در نظرم عظیم مینمود:
4- اگر خشمِ حاکم بر تو افروخته شود،منصب خود را ترک مکن،زیرا روح آرام، اشتباهات بزرگ را رفع میکند.
16- وای بر تو ای سرزمینی که پادشاهت غلامی بیش نیست،و صاحبمنصبانت صبحگاهان به ضیافت مینشینند.
9- ’معلم‘ نه تنها خود حکیم بود، بلکه به قوم نیز معرفت میآموخت. او به ارزیابی و جستجو و تألیف مثَلهای بسیار میپرداخت.
18-چراکه دلپسند است نگاه داشتن آنها در درونتو آماده داشتن آنها بر لبانت.
23- زیرا خداوند به دفاع از حقِ آنها بر خواهد خاستو جان غارتگرانِ آنها را غارت خواهد کرد.
24- پدر شخص پارسا را شادی بسیار است؛آن که پسری حکیم دارد، از او شادمان خواهد بود.
3- حکمت است که خانه را بنا میکند،و فهم است که آن را مستحکم میسازد؛
8- آن که بدی در سر میپروراند،دسیسهگر شناخته خواهد شد.
29- مگو: «با او چنان خواهم کرد که با من کرده است؛آنچه را آن مَرد کرده، تلافی خواهم کرد.»
5- شریران را از حضور پادشاه دور کن،که تخت او در پارسایی استوار میماند.
18- گرز و شمشیر و تیرِ تیز استآن که بر همنوع خویش شهادت دروغ دهد.
27- هر که چاهی بکند، خود در آن خواهد افتاد؛هر که سنگی بغلتاند، به سوی او بر خواهد گشت.
6- زخمی هم که از دوست رسد وفادار است،اما به صد بوسۀ دشمن هم نتوان اعتماد کرد.
13-جامۀ کسی را که ضامن غریبه میشود، بگیر!لباس کسی را که برای زن بیگانه ضمانت میکند، گرو نگاه دار.
12- حاکمی که به سخنان دروغ گوش سپارد،خادمانش، همه شریر خواهند بود.
13- هستند کسانی که چشمانشان بس متکبر استو نگاهشان بس تحقیرگر.
8-دهان خود را برای بیزبانان بگشا،بهخاطر دادرسی همۀ بیچارگان.