/قلم/

اصول عکاسی در شب - استودیو شاین

/قلم/
برنده تر از قلم که جانی دارد
فکر تو شود که این قلم جان دهد
هم فعلو همی وزنو کمی قافیه بران دهد
با قطره چکان فکر تو قلم به بار خود رسد
وگرنه این قلم زخود بدون تو بدون فکر خود زجان به جان دیگری به جان نمیشود
کاغذو دفترت شده ابریو تارو مات زغم ،زغم که که میزند دگر فکر دگر نمیشود
زحال بد که این قلم زبهتر از زحال تو روان تر از تو هم که خواهدی بخواهد از تو او نمیشود
مگر به حال من رسی جمله به جان من رسی که فکر من زفکر تو زجان دیگری زبه زآن که بهتری شود
نمیشود که مرگ را جمله کنی و بخش بخش وقتی که زندگی در آن جمله خلاصه میشود
تیر خلاص این قلم نقطه اگر همی شود نقطه که با خودش تو را سر خط اولی شود
اول آن چه میشود آخر آن چه میشود فکر من از جهان تو مزرعه ی دگر شود
حال مرا ببین دگر جمله زفکر من چرا رنگ زبهتری ز این ماتمو غم نمیشود
حسام الدین شفیعیان

/ناخوانا و خوانا/

What is Conceptual Photography? (32 Inspiring Examples)

/ناخوانا و خوانا/

چه حکایتیست قصه ناخوانا خواندن
زیر بار جملات هی مکرر خواندن
فالش بود نت های منو تو
روی سکانه دست های خوب خوانا شدن
شعرم تبری بود به قلب آهن
آهن شکستو قلب آهن شد
آهن زقلب شکستیم تا جای دل جانانه نشستن
مرحم بشویم زخم آهن
آهن زخمو آدم آهن
آهنی گر شکند درون آدم
پتک بردارو درون خود نو شو ای آدم

/آدمک و مترسک/

مترسک - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

/آدمک و مترسک/

ای مزرعه از خواب بلند شو
دهقان فداکار زخواب بلند شو
شهر چوبین نشود ای حقیقت زرخ خورشید بلند شو
بذر خوبی کمی کاشتنم حرفی شد
ای گندم از گنمدزار بلند شو
مترسک قصه آدم شد
کشاورز بهر درو کردن با داس بلند شو
شالیزار یعنی روییدن
ای مرد کهن بار دگر باز بلند شو
خواب مترسک ندارد حرفی
از آدمک قصه های توی مترسک بلند شو

/پشت پرچین اقاقیها/

/پشت پرچین اقاقیها/

دل دلکنان دل بطلب که دلی داری دست
آری از دست برون یا که خودت گلی داری زدست
زخم بر قلب زدن کار همی آسان بود
کاشت آن گل به دلی که دلش دریا بود
رود شد عشق ولی در پی دریاها بود
پشت پرچین اقاقیا کمی نور زرخ مهتابان بود
شاعر-حسام الدین شفیعیان

/پائیزان قلب/

/پائیزان قلب/
در دشتی وسیع خواب دلنگیز شدی
ماهی شدیو حوض دلنگیز شدی
در شب زدگی خیال انگیز شدی
با روح تنو خیال من چه پائیز شدی
حسام الدین شفیعیان