/خاطرات خوبی باشیم/

/خاطرات خوبی باشیم/

خاطرات فصل ها چه گوید
پاییزو زمستانو بهارش گوید
ای فصل دگر باره نو به نو شو درون
فصل نو شدن در تفکر برون
زتفکر برون آی زبذری نو شو
چون دگرباره جهان نو به نو نو شو
...
حسام الدین شفیعیان

/چو مجنون شویم یا لیلی/

/چو مجنون شویم یا لیلی/

مجنون ندارد زخطر در ره آن ماهو و غزل
لیلی چو مجنون شود در ره این راه خطر
فرهادو و آرش کمان نگیرند باز قلم نو شوند
حافظو سعدیو خیام غزل نو شوند
فردوسی و مولوی مثنوی گذارند بر هم
شاهنامه نو شود شاعر پل شود
همه ره در پی آن شور شود
جوشش نو شود نو زشور شور شود
صبحگاهی که زند بانگ زگلبانگ چهچه
راه سختی که آسان شود از نور شود
ای خدا جان چرا دل ندارد زمن از بی خبری
هم خبردار شود هم غزل خوان شود
دل من در پی ماضی بعید میزند از خود آهنگ
در کجا ماضی شود در کجا مصرع نو
زدر چاه فکندند زپیراهن او
یوسف گمگشته هاییم زپیراهن او
پیراهن یوسف خبر از شعر دارد
یک نفر تاب و دل تنگ زمشکل دارد
پر پرواز پرنده ز زخمی روشن
جای چنگ پیراهن زخم های جهانی دارد
زخم جهان پیراهن پرنده قفسی نو دارد
گمگشته ایم در دل شب
یک نفر ساز موافق دارد
شب نویی شعر نویی غزل نو زنویی نوتر
ساعتها هم زتیک تاک زحاصل دارد
یک نفر گفت کجا رفت آن یوسف مصری کهن
اندرین شعر یوسف ها چه مصرها دارد
مصرع چلچله از شعر فراوان دارد
چاه مصر یا زکنعانی که تب هجران دارد
یک نفر سوی آسمانو یک نفر سوی زمین
یک نفر منتظر شعله سرکش دارد
فانوس شویم نور اگر زمشکل دارد
حسام الدین شفیعیان

/باز باران بی بهانه/

/باز باران بی بهانه/

باز باران بی ترانه
باز باران بی بهانه
باز باران بی سبب میزد به شیشه با بهانه
میزند چنگی به دل باز باران با غمانه
غم نهان باز باران باز سرمای ترانه
چون زمستان باز برفو باز راهی سخت برفی
چون تگرگو چون زمانه باز دردی عاشقانه
عاشق خدا بودن عشق یعنی با خدا باز باران با بهانه
راه درگیر تکامل راه درگیر تعامل راه درگیر زمانه
باز دریا بی بهانه باز خورشید عاشقانه باز باران با نهاله
حسام الدین شفیعیان

زهنر در پس شعر چو شعر دگری

هفت هنر؛ از تعریف تا وجوه مشترک نهفته در آنها - خبرگزاری مهر | اخبار ایران  و جهان | Mehr News Agency

خط دو خط دگر خطهای دگری

نثرو دونثرروان زان روان زپیکری

بتراشو بتوازون تا سطر سطر شعر تو گل کند

بتراوش زقلم تا خط فکر تو زفکری زفکرهای دگری گل کند

بربتابان زقلم نورو دو خطی بکشان واژه را هل بده نقطه زبیتی بتراوش زتوانایی خطی زخطی دیگر

شمعو شمع پروانه دور قلم واژه را حرف بزن فریاد زهجایا کلمات را حرف دگر

دو سه بیتی غزلی  خوانو غزل خوانی از این سطر دگر

منو من زمنی خود شکن از من زمنی تا زمن از من گذری بر دل ما چون هنری

مغز شعر از کلام همان فکرست زبیان از تو و من منو ما زمنی چون زمن از ما زما چون گذری

گذری از گذر شعر زبعدو زقبلو زماضی بعیدو زفعل حال چون زکمالات سو بگیر تا روشن فکنی

فکن از فکر دگر فکن از فکرهای دگری چون تو زبیتی زغزل در شکنی تو همان مرد سفری

حسام الدین شفیعیان

چراغ قرمز زمین

Ангел в небе - 63 фото

من میل بافتنیه قلم قلب تو ام
جایی در سنگ نوشته ی درد تو ام
میان شب بو گاهی میان رود فکر تو ام
باور دلتنگی تو نه اصلا بند بند موی تو ام
چای شیرین تو ام
شمع بالین تو ام
ساعت خواب تو ام
تشنه ی دیدار تو ام
ماه تب دار تو ام
غنچه ی گلزار تو ام
فصل رویش گلهای تو ام
آخر شاه بیت غزلهای تو ام
حسام الدین شفیعیان
چراغ قرمز زمین-گلهای بهاری

چراغ قرمز زمین یعنی جایی برای آدمها
 
چند بلوک خالی برای مردن ها
 
اینجا ستاره مرگ خاموشی گرفته است
 
قصه ی عشق نرسیده از اشتباه نافرجام
 
میان چند چهارراه زندگی
 
ایست،خطای ارور در فکر آدمهاست

مثال گلهای بهاری زیبایی
 
همچون بنفشه سنبلو گلهای آفتابگردان
 
مزرعه دلت بهاری ترین فصل شکفتن زیبائیست
 
قلبی که دریا شود آری زیباست
 
میان ابرها ی دلتنگی
 
آسمان جایی برای رسیدن به خوبیهاست
 
فصل شکفتن مهربانی باران چه زیباست
 
رنگین کمان تو گستره ای از دلهاست
 
جایی در شکوفه زدن در قلب خوبیهاست
 
عشق مهربانی زیبایی لبخندی برای دیدن زیبائیهاست