فانوس-7

مفید بودن چیست؟مفید بودن به چه دردی میخورد؟مفید بودن چه کارایی دارد؟مفید بودن یعنی بی تفاوت نبودن نسبت به اموراتی که میتواند احیا کننده باشند.مفید بودن در هر کاری که به نفع بشریت باشد و حاصل آن بتواند به انسانها کمک کند.اول آن رضایت خدا و دوم آن آرامش خود انسان هست.انسان مفید نسبت به گیاه.حیوان.و انسانها و طبیعت.و حالا دیده اید که انسانهایی از طبیعت زباله جمع میکنند.انسانهایی که طبیعت را سالم نگاه میدارند انسانهایی هستند که برای بشریت و نسلها مفید هستند.گرمایش زمین.اینها همه به زمین ضربه میزند.علت های مادی و مصرف گرایی صرف زندگی مادی برای مصرف صرف فقط.اما وقتی این زمین پاک و طبیعت پاک.و انسانیت در آن وجدان باشد.این حق زندگی و حیات را برای نسلها میخواهد.هوای پاک. کمک به بقای انسانها و زمین.و ادامه حیات.کار فرهنگی کاریست برای بیداری ذهن ها.و اموراتی که میتواند به بقای موجودات زنده ضربه بزند.پس حفظ محیط زیست.و همین آب سالم و تاثیر آن در روان.در انسان.در زندگی.و این خاک سالم.و این کاهش گرمایش زمین از مضرات.و این یعنی  محیط زیست برای بشریت به پاکی و فرهنگ نگهداری از حفظ طبیعت سرسبزی و تاثیر همه اینها برای انسان.و این یعنی تداوم حیات و بقای زمین با حفظ آن هست.

فانوس-6

با توجه بر اینکه کلمات و جملات در زندگی  تحول ایجاد میکند و راهنمایی ها میتواند راهگشای مسیری باشد به هدایت امر درست و اینکه بشریت یعنی  جمعیت زیاد و در این جمعیت افراد زیاد بدنبال کسب حقیقت هستند که بتواند آنها را راهنمایی کند هر کتابی بلواقع به آنچه بیان میشود تمیز داده میشود.تمیز ما میتواند بر حقیقت و کمال و شناخت حقیقت های بیشتر رود.ارزش هر کتابی به آنچه گفته و بیان شده هست.ارزش کلام ارزش کتب ها بر مبنای آنچه راهنمایی بشریت هست و اینکه هر کتابی با تمیز دادن هست که میتواند انسان را به حقیقت برساند. و دانایی  انسان هست که در این پر شدن ها میتواند با مطالعه کتب و تاریخ و هر کتابی چه کتاب معنوی چه کتاب موفقیت چه کتاب زندگی و هر کتابی با توجه به تحول روح انسانی هست که میتواند تمیز داده شود.و در این علاقه انسان ها با مطالعه کتاب هایی که علاقه دارند میخوانند. اما در پی کسب حقیقت و شناخت و راهنمایی گاهی با مطالعه به آنچه یک انسان باید بیابد میتواند او را از گمراهی به راه درست یا شناخت آنچه ممکن هست آن را به امر دیگری تشبیه کند به راه کشف آن چه برای او میشود رهنمود کند.در این کتاب ادیان را با توجه بر آنچه باید مکشوف شود میخوانیم. یا زندگی.یا معنویت. و انسانیت.باشد این کتاب هم راهنمایی باشد برای بشریت چون هر بذری که درست تمیز و خوانده در کلامی یا کتابی شود میتواند رهنمود ساز راهی شود برای کتب و ادیان و شناخت و زندگی .پس هر کتابی هم قابل تمیز دادن و شناخت هست.بدون تعصبات بدون جهت گیری بدون شخص بلکه برای آنچه هست و ارائه هست در تمیز آن چه در مکشوفات چه در مطالعه چه در رهنمود ها چه کتب دیگر این فکر و حس انسانی هست که میزان آن را در خود دریافت میکند که کدام کلام در او چه حسی و چه رهنمودی و چه یا آرامش یا معنویت و غیره ایجاد میکند.

فانوس-5

/به نام آنکه خشنودی او برتر از همه خشنودی ها هست به نام خدا/

با توجه بر اینکه کلمات و جملات قدرت تغییر و تحول انسانی را دارد و میتواند انسانی را به رهنمود و مسیر درست تغییر و تحول بکشاند و در این کشاندن و تغییر به جهت زنجیره درستی و انسانی بخش به تکامل رساند هر کتابی که بتواند چه معنوی چه موفقیت در انسان به موفقیت در راهی که به نفع بشریت باشد و یا در کمک به بشریت باشد دست بر قلم میبرند و قلم میشود رسالت.رسالتی که انسان با آن میتواند دیگری را و خودسازی را جریان دهد.چکش قلم چکش ریختن زنگ آهنگ های درون و صیقل انسانی به تراشه تراشیدن خود هست. تفکری که تراشه خورد و تفکری که تراشه دهد تاریکی را میزداید.روشنایی بخش میشود.خشونت را بیرون میکند و رحمت را داخل روح خود جریان میدهد.زیرا رحمت و مهربانی اولین  راه برای دوری از حسد غرور و بطالت هست. بطالتی که دور ریخته شود و مفید انسان بتواند پیرامون خود را روشنایی بدهد.خداوند رضایت خود را جاری و در این خشنودی به انسانها رحمت را که در خصلت انسان هست از اتصال رحمت الهی بر خود روشنایی دهد.و تفکر به خلقت خود و هدف خلقت انسان کند.بیندیشد برای چه آمده و چه میکند و چه میبرد.راهی را برای دیگری بسازد که چاله نباشد بلکه دریایی باشد به آسمان به جایگاه اولین انسان نه هبوط سقوط به جایگاه بدتر زیرا انسان از جایگاه بالایی به زمین آمد.رنج زمین رنج خوردن یک میوه ممنوعه نیست رنج رد شدن از کنترل خود در برابر آن همه نعمت و ممنوعیت یک درخت و میوه که آزمایش شود که بداند در زمین آزمایش های زیادی میشود و این یعنی بازگشت به جایگاه اول یا بازگشت به جایگاه بدتر.زیرا کوله زمین کوله ای هست که در آن میوه ممنوعه جای دارد و میوه بهشتی جای دارد بذر این عمل کاشتن درخت درستی و باربر کردن محصولی هست که انسانی میکارد و زنجیره خانواده خود و در مجموع جامعه میشود.اگر کلام درست بر زبان آید اگر هدف درست باشد در کلیت آن رشد کند و اگر تلاش برای بهبود باشد رنج زمین برای هر انسانی که رنج بکشد هبوط دیگر نیست بلکه صعود هست به آن جایگاه اصلی و والایی که انسانها میروند.زبان مثل خنجر یا زبان مثل مرحم.رفتار نامناسب یا رفتار مناسب.و آیا دیگری را در چاله انداختن یا رهنمود به راهی که در آن سعادت نه خود بلکه زنجیره تربیتی خود انسانی میشود.اگر در ناملایمات صبر باشد در سختی ها صبر باشد هنر هست زیرا در غیر آن همه راحت هستند و خوب اما آنکه در سختی با توکل بر خدا در این آزمایش رد بشود در راحتی هم خدا را همانگونه دوست دارد که در سختی دوست دارد.و اگر هم به موت و حیات دگر وارد شود آیا ضرر کرده یا سود معنویت او در آنجا حساب و کتاب میشود آیا ذره ای بر کسی ظلم میشود غیر آنچه خود کرده و برده و توقع کند ظلم کند و از او تقدیر شود اصلان با دانایی کل خدا که هم مهربانست هم عدالت درست دارد اینست که خود کاشته آورده را چه کاشته اید و چه برداشتی از آن دارید.پس این خصلت خوب و درستی برای خود انسانی در یقین به راهی که نمیدانست و در یک رحم با بستری کوچک به دنیایی بزرگتر آمد و باز مثال نه مرگ بلکه تولد از حیات زمین به حیات آسمانی منتقل میشود.حال رحم جایش به دریچه نورانی تا رسیدن به تولد در حیات رسیدن به آنجا میرود بین آن حال با تکامل یا نقصان قبل آن تا رسیدن از راهی که سخت یا آسان هست انتقال به راه جهان آسمانی بسیار بزرگتر از اینجا با توجه انتقال فهمی از رحم به دنیای بزرگتر میرود.اما اینباره تولد مثال همان دریچه نورانیست که برای او دست بزنند یا راهی سخت را تا انتقال برود.راهی میانه آرزوی دریچه و تولد چشم باز کردن به آنچه باید ببیند.

فانوس-4

با نام آنکه جلال و توانایی و عظمت او اولویت اول و آخر برای شناختی هست که از خداشناسی به خود شناسی برسیم.زیرا آنکه خدا را شناخت به خودشناسی هم میرسد. اما صبر در خداشناسی و صبر در هر راهی که نیاز آن صبور بودن هست .منت گذاردن بر دیگران اجر هر کاری را از بین میبرد زیرا منت گذاشتن نوعی رخ کشیدن هست  کسی که برای رضایت خالق برای مخلوقات خدا کار میکند عشق به خدا داشتن را در دل زنده و در تفکر جاری کرده هست.عاشق خدا شدن زیباترین عشق هاست.زیرا خدایی که شما را خلق کرده بدون اینکه خلقت شما بر او اضافه کند یا نیاز او باشد بلکه بی نیاز از شما شما را خلق کرده عاشق شماست.

با عشق خلق کرده. خداوند بی نیاز هست از مخلوق اما خداوند با هدف خلقت چون  در فصل قبل گفتیم میزان انسانها هم در درجات روحی فرق دارد باز خداوند که خالق هست گام بی نهایت آن در گام انسان سخت هست که بتوان به اسرار آفرینش و خلقت کامل رسید اما این خلقت و این علم امروزی دارد به مراحل جالبتر و کشفیات جالبتر چه در تمام زمینه ها اینم باز میزان دارد میرسد منتهای آن اینست که حال در این خلقت که رضایت خالق اول از همه حس آرامش روحی انسان هست اینست که همانطور که خداوند مهربانست انسانها به هم مهربان باشند.زیرا هر چیزی که در آن دور از صفات خدایی هست با همان حس انسان دریافت میکند که این حس تاریکی هست نه حس روشنایی و آرامش.

من علم کامل من کامله غرور هست چون در زمینه هایی که وارد شوید تازه متوجه خواهید شد در آن زمینه در این جمعیت جهان چه افرادی قبل و یا در همان کار راه هستند.

منتهای امر چون جمعیت زیادست شما خود را فکر میکنید که تنها در آن راه هستید یا عده آن کم هست بعد که هر زمینه ای وارد شوید متوجه میشوید در همان راه چه حالا اشخاص و جمعیت هایی هستند که در ان کار راه در مراتب گامی بسیار بالاتر هستند پس نظر اینست که تلاش شما خواه متفاوت باشد خواه همان راه بصورت مشخص دستاورد های جدید حتی در یک نفر میتواند یک شاخصه یک بذر در بذرها شود.پس تلاش خود را در راهی که تمیز دادید کار بستن مخصوصان کار مفید کار مضر که مضر بودن که نیاز به نیاز جهان نیست مضر بودن یعنی یک نفر میشوید مایه تاریکی و آزار و یا ضرر دیگران. چه کسی با عقل درست یک آدم مضر را دوست دارد مگر یک آدم مضر یک آدم مضر را دوست داشته باشد آن هم به هزار و یک دلیل و هم یک دلیل هم باشد دلیل نامعقول هست.

پس کسی که با عشق و علاقه واد کاری و هدف خوبی شود نگاه نمیکند آن کار چقدر کامل شده چون با عشق وارد میشود و این عشق به کار مهم هست. اگر کسی سوال پیش آمد برایش من چه مفیدیت میتوانم به آن کار داشته باشم با عشق وارد نشده یا شک دارد در اینکه آن کاره هست.چون کاری با تمایلات باشد میتواند جواب دهنده شود.و خساست در کار زنجیره را قطع میکند.شما برای تکمیل یک پازل در کاری با هدف مخصوصان معنوی آن تاکید روی امر کار برای کار هدف بزرگ با رضایت خالق.

حال پرکاهی بخواهد در مقابل خالق به ایستد. در نظر  خالق آن پر کاه مخلوق اوست و دوستش دارد مثل یک پدر مهربان نصیحت در زمره نصیحت هایی که میتواند آن را بیابد میکند.تادیب خداوند با آن صبر دیگر مراحلی هست که آدمی از ذات آدمیت به ذات ابلیس میرود و از اینکه جزو تاریکی میشود از ذات اصل خود که روشنایی هست دور میشود و در آن راه هم تاریکی پله گام دارد تا مراحل تاریکی بالا خب ضرر اول آن خود آدمی تبدیل شده به تاریکی که در ان غوطه میخورد تا انتهای آن و رفتن توقع داشته باشد خسته نباشید هم بهش بگویند همچین اگر باشد در ذهن آن آدمی حقیقت چه میگوید.زیرا غیر حقیقت که میشود خیال. و خیال میشود گول زدن خود اول. اما حقیقت و واقعیت هست که رسیدن آن اول به خود کمک بعد به دیگران کمک هست. والا در گول زدن خود که دوایی مرحمی نه برای خود هست نه دیگری.

عکاس-حسام الدین شفیعیان

فانوس-3

/به نام خدایی که خشنودی او و رضایت او اولویت اول و آخر زندگی  هست/

توجه بر اینکه هر کتابی میتواند مفید یا مضر باشد بنابر تمیز دادن هست که انسان میتواند آن را با خوانش و غربال و تفکر بیابد گاهی در کتاب ها  درس ها و حکمت ها جاریست گاهی هم مضریات جاری هست پس عقل و تعقل هست که آن را تمیز میدهد.با توجه بر اینکه بتوانیم در این راه با خوانش ها و مطالعات درست به کمال بهتر و صیقل روح برسیم زیرا جسم روکشی هست که در آن روح قابلیت زندگی در جهان ماده را پیدا میکند. و این جسم هست که به نظاره ی جسم دیگر ماده بر می آید اما در درون آن روح هست. روح هست که از ذات فنا ناپذیری در خلقت آفرینش از ذات اصلی خلقت در جان گرفتن آن مجسمه گلی به تکاپو و راه رفتن میفتد و این روح خود یک جسم خواه سبک یا سنگین را که به تفکر راه و غذا خوردن میبرد از ذات اصلی روح هست که همه ی اینها  خود یک معجزه ی بزرگ خلقت هست که با توجه به آن به خداشناسی میشود با تعقل بر اینکه این جسم با چه دارد حیات پیدا میکند. اگر لوازم آن قلب و مغزو دست و پا هست چه چیزی هست که این سیستم منظم را دارد راه میبرد. و چه امری به آن مغز با قلمروی بدن نظم میبخشد همان روح از ذات اصلی خلقت از آفریدگار والا غیر آن همه ی آن ماده و قابل فنا هست.غیر روح انسان که  با موت و پایان زندگی در جهان ماده آن را ترک میکند.پس این علم و پزشکی با تمام پیشرفت ها تا به هم اکنون خواه زندگی ماشینی. خواه حوادث. مریضی. که مریضی مختص به علم پزشکی. و سایر  آن با عناوینی چون علت مرگ رقم میخورد.علت تولد و علت مرگ.شاید علت تولد!؟  از علت مرگ مهمتر باشد زیرا علت تولد هست که علت مرگ را کمرنگ میکند زیرا آنچه میماند چیست و آنچه انسان میبرد چیست. در جهان ماده و بعد آن پس قنداقه پیچ و  کفن پیچ.یا هر نوع خاکسپاری در جهان ماده میماند و حال مکانیزم خاک استخوان اسکلت.و روح رفته به جایی که علت مرگ در انجا مهم نیست زیرا علت مرگ هم در زمانی مهم میشود که علت آن چه مفیدیت داشته والا پایان آن علت در تعریف مرگ یک علت هست که آن علتی که میتواند متمایز کند چه این مرگ یا چه این تولد چه تغییری در جهان یا در راه درست صرف شد یا در راه درست پایان ماده یا مادی آن هم فرای ماده نوع مرگ هم حالت معنوی داشت یعنی نوعی در اعتقادات شهادت یا چه شخصی بود و چه کرد و چه شد و چه رشادتی کرد.تولد تا مرگ ماده خود مزرعه ای هست که میان پل تا پل اصلی هست پل اصلی را آباد کردن هست که فوائد حیات ماده را به یک زنجیره انسانی در راه اینکه شخص از تولد تا شناخت و مفید بودن از بر انسان.حیوان. گل و گیاه. و ... پس این انسان بی تفاوت نبوده خود همین بی تفاوت نبودن درجات روحی هست.درک بعضی از انسانها و کارهایشان به مراتب روحی آنها برای عده ای سخت باز برای گام های بالاتر اول راه حساب میشود پس هیچگاه در هر راهی که درست هستید نظرتان نیاید انتهای آن راه هستید زیرا در این جهان مخصوصان در امورات معنوی و غیر مادی در ماده افرادی هستند که  کارها و انجامات شما گام اول برای انهاست بدون غرور این مهمه کار معنوی هست.زیرا غرور واژگون میکند تمام آنچه گام برداشته اید.