خب مسئله ی روشنایی و چشم و بدن بسیط بودنو گستردگی بعد جهان نه دید مادی بلکه دید معنوی نه خود چشم بلکه چشم بر انتقال بر تفکر و تاریکی آن و جسم خاموش و روشن جسمی که هر چه ببیند تاریکی یا جسمی که از طریق چشم هر چه ببیند در بعد ملکوتی معنوی روشنایی میشود.
یا نوری که در تو هست ظلمات نباشد یعنی نوری نباشد که در بعد تاریکی بتابد و آن تاریکی را درون خود جای دهد و آن تاریکی سمت روشنایی نگرود مگر خواست خداوند باشد اما خواست آدمی پس نزند و پس زدن آن تاریکی میشود هر چند که روشنایی ها و نور همه معنوی نشود مگر در بعد صورت معنوی که صورت معنوی خود مثال خورشیدی بتابد که در چشم معنوی آن نور را بدون نورانی بودن آن نوع نور در یابد یعنی جایگاه جسم بشود تمام انوار قدسی و انوار معنوی.نه انوار تاریکی و خاموشی. پس دریافتن اینکه حال تاریکی و خستگی با بعد تاریکی درون فرق دارد یعنی شخص خسته شخص که در جهد و تلاش هست. با اینکه روح در خستگی میرود یا بعد تاریکی چشم در هر چه که چشم باید سمت روشنایی تفکر در فرمان مغز عمل کند تحلیل آن بر مغز. خب در انجیل عیسی مسیح میگوید کسی که به من ایمان آورد کارهای من بزرگتر ان را انجام میدهد این جذب کننده هست بله جذابیت آن اینست که شخص بخواند و بخواهد کاری کند که بیشترن شفا باشد چون این کار را خود جذب کننده هست.و بخواهد آن کارها را بکند.اما اگر ایمان داشته باشد این مثال درخت کوه جا بجا شود.اینها لزومه آن لازمه ی آن از جابجایی چیست یعنی مثال ایمان بر انجام کاری که غیر ممکن هست اما در خواست خدا هر غیر ممکنی ممکن میشود اما حکمت ممکن شدن آن ترس آوری نیست بلکه نوعی که به دست کسی انجام شود که جنبه لازمه آن را خدا درون او قرار میدهد بعد فرمان انجام میگیرد.والا دست فردی که جنبه آن را ندارد میشود شر.پس در ادیان این نوع کار در اسلام با نذر و نیاز میخوانند که میگویند اتصال با آن اشخاص معنوی و الله.و در مسیحیت در آنها که به تثلیث و پدر پسر روح القدس میگویند در ادیان نوع دیگر.اما چون دریافت نکنند به آن بد بین نشوند بلکه اول خودسازی بعد حکمت ها و بعد اینکه اگر امری نشد نا امید نشوند زیرا این را که عرض میکنم رسیدن هست که در لحظه ای که فکرش را نمی کنید انجام میپذیرد. در نهایت همه ی اتصالات زنجیره ها همه میگویند خدا انجام داد.همه اتصال ها میشود وسیله و خدا مرکزیت آن هست.یا عیسی در انجیل بر این هدف که خداوند پدر مینامند کارها را به عمل میرساند و این را به پسر داده هست.در گفتمان های بین اسلام مسیحیت بیشتر رو جنبه پسر خدا بودن تثلیث و خدا بودن دو رکن دیگر تثلیث مباحثه میکنند و با کتاب انجیل از اینکه خدا واحد هست در انجیل و در مرقس در انجیل یوحنا بیشتر روی سمت جنبه الهی و عیسی کلمه اینها یوحنا آورده.
ولی در مرقس نوعی دیگر گفته شده.یا در لوقا در مسائلی.پس مباحثه میکنند و آنها استدلال ها و انها استدلال می آورند.این مناظرات مال امروز نیست کهن هست.در بین ادیان.مبحث رابر سر اینکه عیسی تثلیث را در انجیل آورده یا نه. و آنها میگویند آورده نوعی که پدر گفته شده پسر گفته شده روح القدس گفته شده و تصویب شورای آن بر امر تثلیث.چون از چهار انجیل و کتاب مقدس مسیحیت میاورند و آنها از یک کتاب قرآن.و استناد آنها مسلمین به اناجیل که در گفتمان میگویند انجیل تحریف شده و در قرآن گفته شده حتی تورات.پس قبول نمی کنند چون حکم از کتاب خود در آنچه گفته شده میکنند.شاید اگر در تثلیثی ها بیشتر بخواهند حکم کنند از انجیل یوحنا لازمه باشد.پس اینکه یک تثلیثی بگوید من به تثلیث اعتقاد دارم بعد بخواهد از مرقس حکم کند مشکل میخورد.زیرا بشنو ای اسرائیل خداوند خدای ما واحد هست دست را کاملا میبندد.مگر از انجیل یوحنا بخواهند قبول کنند و مباحثه بر اساس انجیل یوحنا باشد.یا درباره داوری و ملکوت بخواهند بیشتر مباحثه کنند از انجیل متی . این را مطاعه دقیق بشود منظور دریافت میشود در متی ملکوت داوری بیشتر هست.یا مسلمین انجیل برنابا بیاورند مسیحیان قبول نکنند نه خود شخص برنابا را قبول نکنند زیرا برنابا یکی از دوستداران عیسی مسیح بوده که تمام زندگیش و جانش را در راه مسیحیت داده و تبلیغ آن میگویند برنابا انجیلش مورد تایید قرار نگرفته حال جمعیت مسیحیت زیاد هست شاخه های جدید آن و که آن را بدعت مینامند مثل شاهدان یهوه که توحیدی ترند و خب باز سوال که مسیحیان در قرآن گفته شده از انجیل حکم کنند از کدام انجیل منظور پیامبر اسلام بوده.حال در کلیت آن یعنی مسیحیان باید از کتاب خود حکم کنند.حال کدام انجیل کدام منظورن هست.آیا انجیلی که مربوط به گنوسی ها یا برنابا یا انجیلی که مد نظر هست جای گفتمان ادیانی دارد.هر چند تورات و قرآن و انجیل و اوستا و... اصلان درباره احکام و حال در تورات که صورت برای خدا در نظر نگیرید در آسمان صورت پرانتز معنوی گفته شده خداوند آدم را شبیه خودمان خلق کنیم.اگر کسی وارد به دین باشد این آیه تورات
26. خداوند گفت: آدم را به شکل و شبیه خودمان (از نظر معنوی) درست کنیم تا بر ماهی دریا و بر پرندهی آسمان و بر چارپا و بر تمام زمین و بر هر جنبندهای که بر روی زمین میجنبد، فرمانروایی کند.
/با یاری خداوند قدرت دهنده و گیرنده و دانای تمامی حکمت های جهان/
مسئله ی حقیقت طلبی به مثال اینست که شما فکر کنید به بهشت میروید و فکر شما و حقیقت چیست؟حقیقت آنچه هست که بی نیاز میکند و فکر آنچه هست که میپندارید.طریق راه درست و راهی که رضایت خداوند در آن هست.و طریق وادی حقیقت.یعنی آنچه اتفاق می افتد.و آنچه تشخیص درست در آن باشد هست.تشخیص درست یعنی کاری که مطمئنان درست باشد. و فکر بر اینکه کاری که انجام میدهم آیا درست هست؟ تنها پندار کمک بر طرف کننده واقعیت نیست.گاهن پندار با واقعیت امر فاصله ی زیادی دارد.خداوند قدرت دهنده و گیرنده هست. حکمت بداند افزان میکند حکمت بداند میگیرد. مثال پیاله عمر انسانی.خداوند دانای کل به تمامی امورات جهان هست. از کوچکترین امورات تا وسیع ترین اسرار.کوچکی آن نه از قدرت خدا میکاهد و نه وسعت آن آخرین پله هست.زیرا خالق بر تمامیه امورات مخلوقات واقف هست.پس راهی درست هست که بازخورد آن در اول درون خود حس را ایجاد کند. این حس درون جانداران در انسان بسیار با کمال گرفتن از بقیه جانداران افضل میشود.آن پیاله افزایش در انسان بر پایه قدرت تفکر هست. رشد آن مهم هست. ابزار آن مهم هست.چه اموراتی را زدودن از خود مهم هست.1-حسد.2-غرور کاذب.3-غرور برتر بینی.4-غرور اشرافیت.5-ظلم.6-کوچک بینی دنیای درون و سعی در بر طرف کردن به سمت بزرگ کردن فکر در رشد و تعالی.غرور در نوع خود بزرگ بینی با ظرفیت کوچک درون که شکستنی هست.غرور اشرافیت برتری نسبت به سایر بندگان خدا و نگاه از بالا به پائین.غرور کاذب آفت طبل توخالی که میخواهد صدای زیاد کند.حسد از هر امری حسادت به هر امری از ریز ترین مسائل تا همه امورات.رشد دهندگی یعنی اول حقیقت را شناختن. حقیقت به شما و درون شما رجوع میکند. ظرفیت های خود را شناختن.در این راستا ظرفیت سازی درونی.تلاش.خیریت. فکر درست.مثبت نگری عقلی و منطقی.کاری که تمیز درست بودن آن در قوی شدن حس معنوی بالا رفته باشد یا حس انسانی آن جواب درست بدهد.رفع نقصان ها و زدودن مشکلات درون از بر طرف کردن آن در سمت بهبود آن نه بدتر کردن آن.
خساست روحی نداشتن.خساست از کوچکترین مسائل شروع میشود و فاجعه بزرگ آن مثال پرتگاهی هست که انسان را به سمت خود میکشد.خساست و حسد درون هم پیچک میشود و در لایه های روح انسانی میپیچد.ترس از هر امری.ترس تزلزل ایمان معنویت هست. ترس از قوی نشدن درون هست.عقل و منطق و دانایی ترس نیست.عقل رشد یافته میداند فرق ترس با درست انجام دادن چیست.ذهن دانا منطق درست را چینش و واقعیت بینی را درون پخته میکند.سراب ورطه ی شیرین زودگذر هست و حقیقت و رضایت خدا منزل درست مقصد درست.ترس در انسان هست. اما منطق هم هست. خشکاندن ترس بی دلیل خشکاندن آفت رسوب کرده درون انسانی هست.یک جاندار اگر قدرت زورگویی داشته باشد یک جاندار قویتر بر او مسلط میشود.این یعنی نگاه به خلقت در اطراف.و شناخت حقیقت.اگر یک مثال گربه غذا را برای خود بخواهد چنگ اندازد و سایر گربه ها را بزند یک گربه قویتر میاید و او را از همان تغذیه با زور کنار میزند.حتی روش پیدا کردن راه در گربه هم هست. به آمدن درب و غذا را یافتن.اما مهم اینست که این چرخه هست.گربه حتی اگر زرنگ باشد هم باز در آن چرخه میرود.اما انسان اشرف مخلوقات خدا هست. فکر او در رشد میگوید این کار ضربه به خود هست اگر من ضربه زننده شوم. ضربه زننده قویتر بر من میشود پس در راه درست آن کوشا میشود. اما اگر این ظرفیت را با شناخت نیافت. تزلزل فکری میکند. که چرخه مکانیزم دقیقی دارد.آنقدر دقیق و منظم هست که بازخورد آن به خود برمیگردد.اینها افسانه نیست حقیقت دیده هست.
پس نمودار خداوند برای انسان کشف حقایق و تفکر هست.باز شدن مسائل نگاه فکری به مسائل و تمیز دادن آن و توجه با تفکر به خلقت در موجودات زنده و پیرامون هست.در جهان با تمام وسعت آن حکمت های بسیاری هست و در این حکمت ها توجه و باز شدن فکر در مسائل مختلف هست.
یک جنین تا مراحل رشد و تولد.در شکم مادر جهانی دارد به وسعت همان اندازه که درون آن هست.برون از آن جهان بزرگتری هست.از یک جهان کوچک با تفکر شکل نگرفته خواهان توقع تحلیل جهان بزرگتر آن مثال یک پارچ هست که دو سه برابر آن آب درون آن پارچ بریزید.دید ما نسبت به جهان بالاتر همان دید هست. منتها با وسعت رشد و کمال انسانی.که اگر بیش از آن که عالم نامرئی هست.در مرئی دید ما از جهان ماده.بخواهیم به تمامیت آن پی ببریم. مثال همان جنین و نوزاد هست که بخواهد جهان ماده را در رحم مادر برای شما شرح دهد.نوزاد از همان دریچه ای که به جهان ماده می آید رحم در همان تونل که به جهان روح میرود همان حالت تولد را دارد منتها فرق آن در این هست. که هر سن و سالی که برود تولد نویی برای او هست.چه در 1 سالگی چه در 100 سالگی.مثال جشن تولد گرفتن برای او.اینجا مادر و پدر و خانواده به گریه نوزاد از رهایی آن جهان کوچک. لبخند میزنند.آنجا در آن عالم روح تولد شما اگر چه حیرانی گریه درون از جدایی از ماده باشد همان حالت را دارد چون اگر مثال خانواده شما زنده باشند و شما فوت کنید.قبل شما در اجداد شما قبل شما زنجیره خانواده شما فوت زیاد شدند آنجا هستند.حال از این انتقال دریچه نور که مثال تولد هست شما انتقال داده میشوید به جهان روح از ماده میگذرید.حال به هر نوع علت فوت.مثل تولد سزارین و یا طبیعی از نوع آن شما انتقال داده میشوید.شما در رحم مادر یک نوزاد جنین در حال رشد هستید کوله شما همان کوله خورد و خوراک مادرتان هست. همان تغذیه او در شیر او شما را از آنچه از آن تغذیه میکنید به حالت 9 ماهگی میرساند.نوزاد در آنچه میخورد از تغذیه چه حلال چه غیر آن اختیاری ندارد اما بعد تولد شما حال قبل آن از نان حلال شیر حلال خورده اصطلاحا گویند.به دنیای ماده چشم باز میکنید.اینجا جبر و اختیار آنچه اختیار هست کسب آنچه باید دست آورده شود و جبر آن اگر گوییم همان شما از هیچ به خواست خدا به شکل ماده بدن مادی آمدید.این رحمت خدا بر شما بوده. جبر آنچه وارد میشوید. اختیار در آن به وسعت خود شماست. والا خداوند در حق کسی ظلم نمیکند.حال یک کودک آفریقایی در جغرافیای گرسنگی بدنیا بیاید.یا در یک خانواده اشرافی در یک جای دگر.نه آن اشرافیت و نه آن فقر مانع شما نمیتواند بشود از رشد و کمال. در شخصیت هایی که در بدترین نوع در زندگانی از فقر سختی و مشکلات افرادی شدند که جهان را تغییر دادند.و از همان اشرافیت هم افرادی که جهان را آتش زدند.پس خود چه هستی که توانی رشد کنی.والا افرادی از اشرافیت به فقر در آمدند تنها برای انتخاب راهی که فکر کردند درست هست.و در همان فکر درست بودن یا رسیدند که درست هست یا نادرست. اختیار در یافتن حقیقت. و یا سختی. و یا اینکه ناله سر دهند گویند ما در فقر بودیم. در سختی بودیم و نتوانستیم رشد کنیم در رشد آنچه بدست ماحصل تلاش از کمال گرفتنست.اگر بیهوده زیستن مرگ بیهوده برای آنچه مفید نبودید رقم زد. مرگ و زندگی شما در یک زندگی نباتی مادی صرف خورد و خوراک و سایر موجودات رقم خورد این تفکر شماست که متحول کننده جهانست. والا در حیوانات هم یک حیوان همزیستی مسالمت آمیز میکند. و یک حیوان درنده خویی.همان حیوانست با همان خوی و خلق.ذاتی اما این یکی از چالش های عمیق اینست که همان حیوان درنده مثال سگ اصحاب کهف. مثال حیواناتی که عکس ان در نت هست فرق میکند این یک امر عجیب از نظر انسانی هست.تغییر شما در آنچه در پیرامون خود میدهید.از برخورد شما از رفتار شما در یک حیوان هم تغییر ایجاد میکند. یک سگ با صاحبش یا یک پرنده یک گربه و... میبینی حیوان همان گربه هست آن هم همان گربه هست آن همان حیوان هست آن همان حیوان هست.آن همان پرنده هست آن همان پرنده هست. حتی در حیوانات که بعضان خانگی هستند. خلق و خوی درندگی به خلق و خوی رامی و آرامی تغییر میکند.صاحب خود حیوان انسان آرامیست. و غذایی که میدهد عشقی که به انتقال آن میدهد حالا خانواده که انسان اشرف مخلوقات خداست.پدر خانواده مادر خانواده اعضای خانواده.اینجا تغییر اگر بد باشد شما چون اشرف مخلوقیات خدائید میتوانید خود را با تمام سختی ها هم ارتقا دهید.بسته به تحمل و صبر و کمال گرفتن به سمت خوبی. و یا همنشینی با افراد خوب. حالا اگرم بستر شما خوب بود شما کج در آمدید اینم همان اختیار هست خداوند جبر کننده نیست. خداوند عقل به انسان داده.مگر جبری که مکانیزم آن دقیق و مشخص زیست و زندگانی جهان باشد که رحمت هست.
پس مبحث مسیح شناسی روشن شد که مسیح یعنی مسح شده.که عبری آن ماشیح گویند.میزان مسیح.از رفقایت بیشتر مسح شدی.مزامیر میگوید بیشتر.میزان.مسح.مسیح شناسی.مسح داوود توسط سموئیل انجام شد.آن روح مسیحایی به او وارد شد چرا شائول را ترک کرد شائول را هم سموئیل مسح کرده بود اینست آن که اگر از مسیرروشن خارج شوند حسد و گوش کردن به حرف این و آن که بیایند گویند داوود جایت را میگیرد میشود ترک روح مسیحایی.میشود شائول مسیح فقط شائول دیگر مسیح نمیشود و قدرت روح مسیحایی از او گرفته میشود و بعد حتی یک کار کوچک نمیتواند در راستای هدف خداوند بردارد.سوال پیش می آید چرا عیسی بن مریم عیسی مسیح در تصلیب میگوید چرا مرا ترک کردی.الهی چرا مرا ترک کردی؟ روح مسیحایی خارج شده.اما به مدت برگشتن او تمام شد.و زنده شدن او در بعد دفن گذاشتن سنگ بر آن و مسیح زنده میشود.روح مسیحایی اگر تمام میشد خداحافظ عالم زمین.و اما این روح مسیحایی چیست که تمام شد آن باعث میشد زمین نابود شود و تنها نه معبد ویران شود بلکه باعث زمین لرزه شد.جوری که معبد بهم ریخت و خراب شد.عیسی ناصری عیسی مسیح به شهادت انتقال به عالم اموات شد به دزد کناری تصلیب میگوید با من در فردوس خواهی بود نمیگوید با من در جای بد خواهی بود میگوید فردوس بهشت با من خواهی بود.دزد توبه کار.خب دزد توبه کار قبل میگوید به آن یکی دزد فحاشی کننده بد گوینده. و مسخره کننده که ما حقمان هست مصلوب شویم اما این چرا؟ اصلان یعنی فرمش به ما نمیخوره که مارو کنار این تصلیب کردند.ما خلافکاریم خطاکاریم.اما مسیح کار را در تصلیب هم انجام میدهد و دزد خطاکار توبه کار میشود و با گناه وارد آن موت حیات بعد از مرگ یا تولد به حیات انتقال از روح در فردوس میشود.همچنان که مریم مجدلیه در گناه نمرد و توبه کرد و تا پای تصلیب رفت.خیلی شجاعت میخواسته حتی کسی که صلیب مسیح را کمک کرد تغییر شگرف کرد میزدند وحوشیت کامل میترسیدند خیلی خشن بودند رحم در کارشان نبوده.پطرس که گوش رئیس یورشی نیروهای دستگیر کننده را میزند با دیدن آن وحوشیت انکار میکند پطرس شخص شجاعی بوده.البته درگیری او تخلف دستور مسیحایی بوده. اما گویند مگر در لوقا انجیل گفته نشده سلاح تهیه کنید.تضاد این امر سلاح ایمانی هست.نه سلاح برنده.برنده ترین سلاح کلام حرف هست.ایمان هست.مثال شمشیر تیز در دفاع از کلام و نگاه و حرف. تاثیر نگاه مسیح تاثیر نگاه همان امرست.اما پطرس شمشیر میزند گوش میبرد و گل در گوش گذاشتن سالم شدن گوش آن رئیس یورشی.سوال پیش می آید آیا مسیح عیسی بن مریم عیسی مسیح اگر در تصلیب تمام شد جهان نباید تمام میشد.جسم شد در میان ما ساکن شد.جسم ماده مسیح مرد اما مسیحایی او زنده ماند در رستاخیز و پیوستن. والا جسد هم نماند چون زنده شد.اگر میماند و حالا رفتند کلیسای مقدس جای تصلیب دفن را باز کردند دیدند جسد نیست.اگر میماند رستاخیز از مردگان میشد باز مرده در دفن و اما چه شد؟ جسم ماده در محل دفن بود.و مسیح در فردوس.بازگشت کرد نه از نوع مرگ موقت مرگ تمام شد.یعنی قبض روح.خب قبل آن روح مسیحایی در آمده پسر انسان را بلند میکنید .و البته این روح بازگشت میکند با همان علائم تصلیب در گلگتا زخم دست جای نیزه.نه با یه دست سوراخ و یک پهلو نیزه خورده راه برود حتی با چهره دگر بر راهی که دو نفر میروند ظاهر میشود. مجدلیه میگوید باغبان ندیدی او را.نمیگوید عیسی عیسی را ندیدی.میگوید باغبان او را ندیدی استاد .نگاه کنید وقتی گفته میشود باغبان نشناخته. اگر میشناخت میگفت عیسی زنده شدی. باغبان میگوید.اگر توما چهره او را میشناخت میگفت استاد زنده شدی. نه اینکه جای زخم دست گذارد و بعد مطمئن شود.یک دو دو تا چهارتای ساده هست.مسیح از مرگ رسته زنده شده.اما این چهره او کدام چهره هست که آنها نشناختند.اگر به نقاشی های رومی قدیمی توجه کنیم رومی ها کلان بدون ریش سبیل میکشند.یعنی اگر فیلم ها در مصائب هم بدون ریش هستند. کلان رومی ها اینجوری میکشیدند بدون ریش و سبیل.اما چهره را از روی دیوار در بازیابی ترسیم میکنند. یا چهره نگاری های دیواری.حالا به سمت جلو مکاشفات نقاشی هم گاهن بستگی به آن کسی که میکشد دارد.که جلو که میرود بسته به ملیت چهره مسیح در آفریقا یک شکل در رومی ها یک شکل در هر سمت یک شکل اما کلیت آن پازل مانند شکل را نمود میدهد.خب از خطاکاران محسوب شد بدترین نوع توهین بوده اما برای انجام دهنده امر در همان حالت هم یک نفر را از گناه جسته.نیروی نیزه زننده .دزد توبه کار.همراه شونده در حمل صلیب.از همین تاثیر مسیح بود که میترسیدند.زیرا جرم او پادشاه یهود تمسخر نوشتند. میخ زدند به چوب بالای صلیب.یعنی حواستان باشد کسی دیگر برخیزد چهار میخ تصلیب جای ما را بگیرد اینجوری میشه.چهل سال بعد اورشلیم در جنگ بسیار سختی ویران میشود.شخصی آنجا 40 سال داشته چهل سال بعد سی سال بیست سال ده سال هر سال سن بالاخره دیدند مگر اجل فوت آنها یا افرادی که همانجا ویرانی اورشلیم را دیدند. تضاد بعدی گویند مسیح که اهل جنگ انداختن مریضی انداختن نیست.یا صلح برداشتنو نیامده ام صلح بزارم بلکه جنگ مریضی اینها چگونه میشود با مسیح سازگاری کند؟
در هر مسئله اینکه منجی گرایی در هدف تبلیغ اینکه منجی در بازه زمانی آمده و شروع به مبارزه با انحرافات کرده. کمک کننده هدف و مسیر مثال در زمان مسیح رسولان یا حواریون.در زمان زرتشت کمک کننده ها.در زمان ماشیح داوود کمک کننده ها در زمان امام زمان عج از زمان غیبت تا چگونگی کیفیت غیبت و اسرار الهی.کمک کننده ها.در زمان های مختلف منجیان یعنی نجات دهندگان بوده اند در زمان امام حسین (ع) ظلم به حدی رشد یافته که امام حسین با 72 نفر دفاع در برابر دشمنی میکند که رحم به هیچ امری در لزوم تعصبات باطل نمیکند.و این تعصبات از خون پشه در لباس از پاک بودن یا تمیز بودن از مردمانی که همراه این خون بودند.ترور شخصیتی و حذف انکار در بازه سیاست با روش های نوین انجام میشده در گذشته با روش نوین برای شهادت رساندن اول افراد را بد ذهن میکنند.بعد حق حقیقت را پایمال میکنند که جامعه با آن شخص همراه نشود.اختلال در امر حقیقت اختلال در امر روشنایی بخشی نوعی جنگ نوین هست یعنی جوری که شخص هست اما جوری که همراهی با او نشود.جوری که شخص انکار و حذف شود.اگر این امر غیر حقیقی باشد برخورد شود و حذف و اگر واقعی انکار و حذف.در دو حالت حذف هست.مثال مسیح عیسی بن مریم منجی حقیقی مسیح دروغین خوانده شد.گفتند نشانه آسمانی نشان بده گفت آیت یونس نبی سرخ شدن آسمان.کور را شفا داد و مرده زنده کرد و به شفا معروف بود.فرق طبیب دکتر در عمل جراحی هست اما مسیح عیسی بن مریم گل را بر چشمان نهاد و گفت برو بشور بینا شد این یک امر شخص مرده که چهار روز از مردنش گذشته بود را گفت برخیز برخاست زنده شد.اینها تنها در یک کشور حقیقتشان نمایان نشد بلکه بر پهنای جهان بوده اما بازتاب آن و رد شدن از دقت ها یا امرها بوده.جهان و بالاتر آن دست خداست. فرشتگان بسیار زیاد.روح القدس. خداوند کمک کننده امر حقیقت بوده.عملکرد فرشتگان ماموریت های آنها .عملکرد زنجیره در شناخت.مثال داوود نبی هزار سال پیش دارد میگوید شخصی که می آید و انکار میشود سر میجنبانند و حتی به لباس او رحم نمیکنند.از خیانت میگوید. از سالم ماندن استخوان های او.داوود هم ماشیح و مسیح بوده.اما به میزان آن که پرندگان کوه ها تسخیر او بودند و حالا شمع گویند.قدرت بدنی ایمانی داشته.قبیله یهودا از او حمایت میکنند.مسیح عیسی بن مریم می آید هزار سال بعد میگوید پسر انسان را بلند میکنید و پسر انسان را میبینید که می آید.در مکاشفه از نبی کاذب سخن گفته مشود که معجزات عظیمه دارد اول اسم معجزه برده میشود معجزه از شکست دهندگی هست.عظیمه چگونه میشود.اسم معجزه اگر نبی کاذب باشد و دروغین حتی یک نشانه آسمانی که بشود معجزه نامید نمیتواند بیاورد.آنهم در سطح جهانی.مگر چوب ریسمان جادوگران زمان موسی نبی طرح دستی عظیمه کند.مرده را که نمرده بگوید زنده شود.مثال نه کوه نه پرندگان نه آسمان نه زمین از او فرمان نبرند.مثال نبی کاذب یعنی امری کند که ایجاد کننده باشد نه ایجاد ماندنی.یعنی بر هم زننده نظم طبیعت نشود و بر هم زننده زخم زننده به طبیعت نشود.بلکه ایجاد و دوباره به همان شکل شود.مثال گیاه هست ایجاد و برگشتن به حالت اولیه.ایجاد یعنی تراشیدن ساختن.اصلان تمیز دادن مسائل هست. مثال تشابهات آیات در کتب ها میشود پیدا کرد در کتب های دیگر چون وحی هست.وحی اختصاصی خصوصی نیست وحی مشترکات دارد اما فرق ها برای شکل گیری ادیان هست.اگر مشابهت کامل بشود میشود همان دین دیگر نیاز به دین دیگر نیست.اما نیاز این مسئله نزد خداست.آیا عظیمه و اسم معجزه بردن شبهات ایجاد نمیکند. که مگر عیسی اگر معجزه نمیکرد که میشد یک شهروند همان استان جلیل و ناصره و امروزه دو میلیارد و نیم پیروان دارد.اگر معجزه نمیداشت آن هم عظیمه که میشد شهروند سر نهایت معلمی خوب.موعظه گری خوب. بله آموزه های زرتشت خوبست و اما نبی شدن معجزات میخواهد.والا دین شکل نمیگیرد داوود هم معجزات داشته اما دین شکل نداده.بلکه مزامیر 72 نوشته.و تورات و شریعت موسی نبی بوده.لازمه آن زمان نبوده.اما در زمان مسیح لازمه امر بر آوردن مسیحیت بوده.در زمان زرتشت همانگونه در زمان پیامبر اسلام همانگونه.حالا مثال عده ای در دینی گویند ما آنها را قبول نداریم خب یک میلیارد و رو به نیم زیاد شدن روند رشد هست.آنها میگویند خب قبول نداشته باشید قبول دارند.آنها بگویند انجیل تحریف شده آنها میگویند ما رشد خود را داریم قبول نداشته باشید.اما دین زرتشت که پیروان آن حال زیاد نیست اما آموزه های خوب دارد.مهم این هست که هراس دینی نشود که شخصی بترسد نزدیک یک پیرو یک دین شود.که این مرا میکشد.دوره وحشیت نیست که گفتمان هست.تبادل عقاید هست و حتی دین خودشان هست. حالا آنها که قائل بر تحریفات هستند بگویند مبارزه میکنند.اما هراس ضربه محکم به یک دین میزند.ترس می افتد نزدیک شدن به آن اشخاص می افتد.حالا افراد ی تلاش میکنند این هراس از بین رود. گل میدهند و کار فرهنگی میکنند افرادی هم چاقو دست میشوند.اول اهانت به ادیان دیگر بد هست.مخصوصا به اشخاص معنوی رده حساس.این شیطنت ها هست در همه هم کار میکنند.مثال یک شخص با لباس مذهبی یهود چاقو دست بگیرد برای بد لباسی حمله کند و شبکه های جهانی پوشش دهند.شخصی مسلمان حمله کند.شخصی مسیحی بد محبتی کند.شخصی زرتشتی جای گفتار نیک کردار نیک پندار نیک بر عکس عمل کند.و... هراس از آن لباس می افتد.یا در دینی شخصی با پوشش لباس کشیش بد عمل کند.اینها ضربه میزند.ترس کلیسایی می افتد.اطمینان ضربه میخورد.تلاش آن همه افراد را افرادی ضربه دار کنند تلاش شبانه روزی و گاهن زمان گذار در طول مدت.کار فرهنگی. موعظه. تلاش.کار ضربه زدن گناهی هست که حق الناس هست.حق آن همه شهید آن همه راه.آن همه تلاش.آن همه جان فدایی.برای همین برنده شدن نیست.رضایت خداست.وقتی وارد لباسی آن هم دینی میشوید باید بدانید این لباس نماد یک دین هست.وقتی پیرو یک دین میشوید کار شما اصلاح هست.با هر میزان قدرت پری در اصلاح کوشش کردن.زنجیره روحی و اصلاح که مبحث سنگین هست .بقول یک عالم دینی طی الارض که کاری ندارد برای آن عالم آسان هست.