22-جمعیتی منتظر ظهور هستند و جمعیتی یافتن آن.یافتن یعنی جلو انداختن.انتظار خواستن.آنیکه یابد یعنی آنیکه موقع ظهور مقابله نمیکند.و آنیکه نیابد ممکنست مقابله کند.منجیان یافتنی هستند اما دست نیافتنی نیستند.خداوند هیچ دینی را مایوس و نا امید نمیکند.
23-اولین نمونه بارز یک منجی برگشت خیریت و حاصلخیزی و عهد پیمان یک جمعیت هست. آفت از آن هست که آنها در سختی باشند و جمعیتی در رفاه.کاش اصل را بیابیم تا مشکلات بر طرف شود.تمامیت یک منجی خیریت هست. ابلیس ها خیریت انسان ها را نمیخواهند.و منجیان خیریت انسانها فرق بزرگی هست.
24-زمانی که مسیح ظهور کرد گفتند میگوید از آسمان آمده.زمینی آمده که؟ یعنی اصل مثال.گویند مهدی آسمان هست در زمین رفت و آمد میکند.گویند سوشیانت خیریت و زمین و...زمان گذشت مسیح را مسیح قلابی خواندن و آنگونه عمل کردند.خدا عاقبت همه را به خیر کند.
25-در زمان عیسی مسیح در یهودیت همه چشم انتظار منجی بودند.حرف کلامشان بود حتی زنی که آب میکشید.مسیح گفت من همانم. زن گفت آیا مسیح اید معجزات بیشتر میکند.جهل جهالت کوزه آب نیست که پر شود لبریز شود .شناخت بوده اما ایمان حقیقی نبوده.
17-مشکل تمام مقابله ها ی تاریخی چشم بسته و منافعی زیاد بوده نه چشم مانده نه منافع.آنچه میماند حقیقت هست.حقیقت عوض شدنی نیست.
18-گاهی برای شخصی یک جمله کافیست و گاهی برای شخصی صد کتاب هم کم هست.خوشا به حال آنیکه یک جمله هم نخواهد.
19-برای افراد لجوج دید مادی خواب هست. و دید بیداری هم غفلت.و در بین همین غفلت نه آن را باور میکنند نه این را.مگر جهنم که اعمال خود آنهاست. گاهی یک برزخ روحی از صد آتش سوزان بدتر هست.برزخ جهنمی وقتی حالت برزخ بهشتی را مقابل بیند آن را خواب و آنچه میبیند باور.این فرق مهمی هست.
20-خوشا بحال کسی که بدون حساب و کتاب هم مهربان باشد.چون بدون حساب و کتاب هم به او عوض داده میشود.چون بنیاد اصلی انسانیت را از دست نداده.و معامله نکرده. بلکه حقیقت انسان بودن را دریافته.اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید.
21-به اعتقادات دیگران احترام گذاشتن نشانه شخصیت شماست.اما با انحرافات مبارزه کردن وظیفه انسانی شماست.
6-دانش دست یافتنی هست با مطالعه کشف حقایق از درون مطالعه گنج شخصی نیست بلکه گنجی هست برای همه در دانش گنج نهفته هست اما هر کسی به آن نرسد.
7-هر کسی به میزانی پر میشود.آنیکه پری به معنای حقیقی برسد حکمت را هم با پری در میابد.
8-برای آنکه در راهی سختی حقیقی کشد حتی تا آنجا که خدا پیمانه او را پر برای موت کند هم سختی هست خدا کند آن سمت سختی نباشد جهان مادی و جهان غیر مادی.
9-همه به سمت یک مقصد میرویم.آنیکه دیروز مطمئن بود خواهد بود نیست و آنکه مطمئن هست که فردا هم میماند خواب هست تنها یک حقیقت هست آنچنان زندگی کن که چه دیروز نبودنی شد یا امروز کاری مفید کرده باشی.
10-آنکه جهان مادی را با جهان غیر مادی عوض کند مثال آنست که آشغالی جمع کند که به زباله دان بدهد.آنیکه برای کوله معنوی جمع کند نه در این دنیا نه در آنجا از دست نمیدهد مسئله عوض کردن مبادله مادی و غیر مادی هست.
11-خداوند دوست حقیقی شماست.نه از شما میبرد نه از شما می برد بلکه شما ببرید او منتظر هست شما را برای هیچ میزان مادی دوست ندارد جز وسعت مهربانی و عشق شما به گسترش آن.
1-فاصله بین حیات و موت حیاطی هست که در آن بذر نیکی حیات موت را آباد میکند.
2-محبت را بکارید کاشتن بذر خانواده بذر جامعه هست و بذر جامعه ماحصل دریافت آن چه زیبا نیکویی هست که در آن قلب ها کار زبان را مرحم کند نه زخم ها زخم زنند.
3-با روح القدس آشنا شوید حداقل آن اینست که مهربانی بین زنجیره را در یک بستر دریافت میکنید و در گستره آن هم دریافت میشود.
4-سر مباحث اعتقادی بکوبید چون یافتید در گفتمان سر اختلافات نمی جنگید بلکه بر سر چگونگی آن بحث میکنید.اگر هم کتب قدیمی یافتید گنج آن تمیز دادن آن هست.
5-صبر در مصائب و سختی در زمین رنج در زمین میتواند بذری باشد برای آنچه میکارید کاشتن از بردن مهمتر هست بردن حتی به اندازه یک لباس هم نیست.
پس در امر مسیح شناسی ما یک پل میزنیم به دوران داوود نبی یا داوود پادشاه در این دوره که سموئیل برای مسح داوود می آید تمام برادران داوود را میبیند یکی تنومند یکی قویتر یکی بزرگتر یکی کوچکتر اما سموئیل نبی میگوید کسی دیگر مانده یسی میگوید کوچکترین آنها داوود . و میبیند میگوید همانست و مسح میکند.و همان روح القدس.یا روح یهوه بر او می آید.در تورات به موسی گفته میشود خداوند ما را به شکل خود آفریده و کنارش پرانتز باز میکنند از نظر معنوی.و یا میگوید برای یهوه شکل در آسمان نظر نگیرید.خب در این زمان شائول هم مسیح هست داوود هم مسیح هست. و در هزار سال بعد از آن عیسی مسیح هم مسیح هست.خب میزان قرار گرفتن مسح در مسیحیان هر کسی که وارد این دین میشود وارد مسیحیت میشود تمعید میگیرد. داوود را سموئیل مسح کرد حال آن فرد را هم یکی تمعید میدهد. مثل اسلام که کسی وارد میشود در آن دین شهادتین گفتن هست.در آن تمعید هست.خب چه کسی شهادتین را به شما میگوید بگویید و چه کسی شما را تمعید میدهد.اما هر سه آن مسیح بودند.یکی شائول بود یکی داوود خب مسح شد داوود ماشیح شد.و حالا معجزاتی یا امر بر اینکه کوه ها و پرندگان تسخیر او بودند.برای نبی شدن داوود اول مسح شد بعد قدرت یافت و در ان یافتن قدرت بر ستمکاران پیروز شد.و مستمند را فرق نگذاشت و مستقیم با او سر میز نشست و غذا خورد.یعنی تو برای من پادشاهی هستی که اگر فقیری برای من فقر تو مهم نیست.بلکه اینست که داوود در مقام پادشاهی فکر نکند حالا که پادشاه هست خود را گم کند یا غرور بگیرد.حالا مسیح هم در رود اردن تمعید میگیرد و روح را یحیی میبیند که از آسمان بر او وارد شده به شکل کبوتری بر او نشست.یعنی شکل و قابلیت نشست در جسم.حالا مسیح مرده زنده میکند.کنترل طبیعت میکند.چشم نابینا را یک گل درست میکند بر چشم او میزند و میگوید برو در رود بشوی.یا گوش بریده را گل میزند و گوش درست میشود.در طوفان کنترل طبیعت میکند.در قایق در امواج طوفان.یوحنا میگوید مسیح آنقدر معجزه کرد که کتب گنجایش آن را ندارد.همینقدر که ایمان بیاورید.خب این مسح هم مسح هست.شائول هم مسح هست.اتفاقا شائول را هم سموئیل مسح کرد.قابلیت داوود بیشتر بوده و قابلیت عیسی مسیح بسیار بیشتر بوده.خب سوال کسی که کنترل طبیعت میکند آیت یونس را در آسمان به آنها میدهد و مرده زنده میکند و پرنده بی جان را پرنده میکند.یعنی پرنده که وجودیت ندارد را در پرنده شدن و پرنده میشود میکند.چگونه تصلیب میشود.چگونه روح را میگویند گنوسی ها در تصلیب از او خارج شد و شد پسر انسان و روح مسیحایی او جدا شد و مسیح در تصلیب نبود.پس کی بود رفته رو صلیب.پسر انسان را بلند میکنید در گلگتا جلجتا جمجمه.خب اگر مسیحایی او خارج شد و یعنی پسر انسان شد.روح مسیحایی چه بوده. یعنی روح القدس خارج شد.روح خدا خارج شد.چرا خارج شد.کلمه جسم شد.در میان ما ساکن شد.آیا تن جسمانی ماده عیسی مهم بود یا تن ازل او.تن جسمانی او که در تصلیب تمام شد بود. رستاخیز سه روز بعد زنده شد و چهل روز در بین شاگردان بود که؟ آیا مسیح که از آسمان گفت آمدم آیا ازل بوده. ازل که تا آن زمان فاصله زیاد دارد.رستاخیز زنده شدن مسیح همراه با جای زخم بوده نه اینکه با دو دست سوراخ یک پهلوی سوراخ از نیزه بیاید.این جسم از قید مرگ جسته و زنده نو شده.اما آثار جراحت او در ایمان آوردن آنها نمایان میشود.و حالا زخم مقدس که بر بدن حالا خواهر مسکو یا پادره پیو که تا آخر آن زخمها را داشت و حتی خواهر مسکو که شدت آن و حالا این زخم پادره پیو را که یک کشیش بود به کشیش مقدس تبدیل کرد. یعنی پادره پیو مقدس.که از نظر تجلیل ساخت مجسمه حتی مثال مجسمه در برزیل هم برای آن ساختند.و بسیار تجلیل کردند.و این زخمها از موقع پدید آمدن آن تا هنگامه مرگ هم با او بوده.زخم ها در مقدسین یا زخم های مسیح از نیزه بر بدن پهلو تا زخم دست.خب مسیح با همین زخمها به شاگردان حاضر شد شک کردند و توما گفت خودم شخصا باید دست بر زخم گذارم تا ایمان بیاورم او همان عیسی مسیح هست. بعد هم توما دید و بر اساس شناخت هایی که رسولان از عیسی داشتند در ریز آن امورات شناختی و کلامی غیره از آنچه باید یک رسول از مسیح شناسد او را شناختند و مسیح به توما گفت خوشبحال آن کسی که ندیده ایمان بیاورد. یعنی رسول بوده ولی این شناخت همانند آن شناختی هست که مسیح میگوید من را غیر پدر و روح حالا روح القدس کسی نمیشناسد مگر بر او مکشوف شود. خب بر یحیی در اردن مکشوف شد.کامل و تایید بر مسیحایی عیسی مسیح.و میزان رشد روحی و معجزات سنگین.حالا مثالی شخصی در مسیحیت گفته بوده بنا به چهره کفن تورین و زخم همان مسیح دو هزار سال پیش هست و نامه ای هم گذاشته فلان پاپ هم تایید کرده.ما قضاوت نمیکنیم. اما مگر پاپ آن موقع از زخم خبر نداشته تازه بر تایید زخم.آیا مسیح فقط زخم هست.اگر اینگونه بود که پادره پیو قویترین نوع زخم داشت.حالا تهمت هایی در زخم به او زده بودند اما نهایت آن تایید و این پادره پیویی که امروز در شیشه ای در واتیکان حالا نگهداری جسد مقدس هست. با این زخم میتوانست آیا مسیح بشود.خب وقتی مسیح درون او بوده توانسته زخم را بیابد دیگر.والا تا چیزی قرار نگیرد زخم نمایان نمیشود.یا خواهر مسکو در مکاشفه مستقیم حتی کتاب دارد.کتابی از اسراری و مسائلی که قسمت هایی از آن مهم هست.یا یوحنا میگوید من در صبر مصائب با مسیح شریک هستم. یا در این رنج و سختی.مکاشفه میکند.کتاب مکاشفه را در جزیزه مینویسد غار آیت.پاهایی مانند برنج صیقلی صدای او مثال صدای یک گروه کر انگار.یا فلان اشخاص ها در جهان صدایی شنیدیم بعد گفتند مسیح هستند.چه صدایی شنیدی .حالا قضاوت راست دروغ آن نمیکنیم. میگوییم صدا شنیدند اصلان گفته شد شما مسیح هستی.عیسی مسیح چه میزان مسیح هستید؟ 5 درصد یا 10 درصد یا مثال پادره پیو آن درصد یا مثال ایمانداران چه درصد با مسیح هستید؟ و الا همه نبی رسول میشدند.یعنی اگر هر کسی تمعید گرفته دومیلیارد و پانصد میلیون جمعیت مسیحیت هست همه مسیح میشدند.همه مسیح میشوند اما عیسی مسیح و روح چقدر در آنها هست.پدر آسمانی خداوند را چقدر در زندگی و جسم خود در زنجیره ایمانی دریافت کردن.والا مثال دست پاپ فرانسیس و آن معلولیت جسمی بیرون راندن از شخص جهان مخابره میکند.پس اگر کار بزرگتر بوده جهان مخابره میکرده. همانگونه که پطرس رسول آن معلولیت جسمی را در حضور مردم و یوحنا شفا داد.چه میزان پر روحی بوده. یا پولس.یا اندریاس.یا متی یا لوقا.یا مرقس.و...یوحنا آن کار را نمیتواند کند اما پطرس میکند. یوحنا در آن قوت که به او مسیح گفت داری مکاشفه میکند کتاب انجیل یوحنا و کارهایی که باید کند را انجام میدهد پطرس کارهایی که باید انجام دهد میکند.والا اگر خود عیسی مسیح میگفت من خدای واحد هستم میشد بقول آنتی کراست دیگر.دشمنان او هم شاد و رقص میکردند.که مثال مردی سوار بر خر وارد اورشلیم بشود بگوید من خدای واحد هستم.اینگونه از نظر یهود و جهان میشود آنتی کراست.حالا میگویند تثلیث در کتاب مقدس نیست و شورای الهیدانان چگونه آوردند.و مسیح و روح القدس را خدا دانستند و خدا را هم خدا و سه را خدا.و اگر اینگونه نبود مسیح را نمیپرستیدند.مسیح میگوید غیر خدا من را نیکو نگو فقط خدا نیکوست.یعنی من را آنتی کراست نکن.که فکر بر این کنند مسیح گفته خدای واحد هست.بعد تصلیب شده و پادشاهی هم حق او نبوده در اسرائیل.و ماشیح نبوده.پس حق بر قوم اسرائیل و یهودیت هست.آنها باید منجی دگر میافتند و او را ماشیح میکردند حالا مسیح از زمین آید آسمان آنتی کراست هست.و او مسیح اصلی نبوده.و مسیح بدنیا می آید. خب مسیح عیسی بدنیا آمد در بیت الحم و در مصر و ناصره و اورشلیم زندگی او شجره در انجیل به داوود نبی میرسد.از آسمان هم که خب روح القدس که آسمان بر او آمده. و در رحم قرار داده.و مثال یک انسان زایمان و دنیا امده.و پدر مادر زمینی داشته. و اینها نسب داشتند.اتفاقا در این سرنوشت مریم باکره بوده دیگه که روح القدس در رحم قرار دهد.و حالا در رود اردن تمعید و قرار گرفتن و این حجم مسح.اگر مسیح میگفت من خدای واحد هستم میگفتند دجال هست.یا همان آنتی کراست. یا نمیدونم ضد مسیح.یعنی شخصی که مسیح هست اما خود را خدای واحد میداند بعد طبق مسیح شناسی حجم مسح بالای مسح دگران بوده از آمار معجزات مسیحایی او.که اگر واحد گفتن بود تصلیب میشد.پس چرا تصلیب شد؟ ایا در معبد شورش راه انداخته در معبد جای عبادت خدا جای فروش گاو گوسفندو کبوتر هست.اگر این شورش هست چقدر بر حق بوده.اگر زیر شکنجه یک چشم را از دست داده خب با دوچشم وارد جهنم نشده خوشبحال کسی که با یه چشم وارد بهشت شود تا با دو چشم وارد جهنم.حال شکنجه شده مثال این چشم از دست داده. در جسم ماده.اگر پولس گوید اگر مسیح غیر این گفت دروغگو هست. خب چه مثال مسیح را درست دریافت کامل کردند که امورات دگر را.میگوید خون مرا خوردنی هست همه رسولان میروند.آیا خائن افراد دور او هستند نه مثال ها سنگین و زمان بندی هست عجله نباید کنند و میرسند به همه آن.اگر میگوید ایمان را در زمین خواهد یافت.همه اینها روشن نمایان در زمان میشود در زمانبندی زمان خود.اگر میگوید مثال زمان نوح که داخل کشتی گشت همه اینها زمان دارد.والا ابلیس دوست دارد همه گونه مسیح در هر زمان رنج بیند و مصلوب شود انکار شود حتی در وسوسه مسیح در آن بیابان و زمان آن پیروز شد مسیح.والا ابلیس دوست دارد مسیح انکار و رد شود.مسیح در هر شرایطی سختی بیند.نیرو دارد.با این جمع نیروی ابلیس مثال نوح داخل کشتی گشت خیلی مهم هست حالا با زمانبندی خدا.ناگهان برگشته خجل خواهند شد.خیلی این ها آیات زیباست و پر از سنگینی. خود رسولان هم در پری در بازه زمانی بیشتر میشدند ایمان قویتر میشده.پس شناخت امریست بر خدا و ایمان قوی.والا زمان نوح هم میخندیدند تا زمانی که نوح وارد کشتی شد در توبه بسته شد. تازه اینقدر لجوج بودند که تا غرق نشدند ماندند.پس لجاجت باعث مرگ فرد لجوج میشود.و معلمین کج کننده خود مثال غرق کننده میشوند.پس فهم آیات و کلام مهم هست.والا کسی که بر خود گوید آسمان نشستم و خدای واحد بخواند خود را یعنی جوری که بر آسمان نشستم و واحد هستم. میشود آنتی کراست هر کسی که باشد.حالا یک معلم موعظه گر اگر اینگونه خود را خدا و کامل به همه اسرار بداند باید بتواند در زمان نجات کاری کند که مثال و همان کشتی مانند باشد.چون برای هر امر خدا زمان هست و عجله ها همیشه در تاریخ بوده. حتی مثال ربایش در آسمان. داوری قیامت.خون من خوردنیست و جسم من رسولان رفتند و آمدند بعد زمان دار در آن بازه بوده و هر امری را زمانی هست و هر صبری را ایمان قوی میکند.