سیکلوپ‌ها

سیکلوپ یکی از موجودات افسانه‌ای در اساطیر یونانی و بعدها در اساطیر روم است. سیکلوپ در اسطورهٔ یونان، به نژادی بسیار کهن از غول‌هایی با یک چشم در وسط پیشانی گفته می‌شود. آن‌ها قدرتمند، سرسخت و غیرقابل پیش‌بینی بودند و حرکات آن‌ها همیشه همراه با خشونت و قدرت بود. در افسانه‌های یونان دو نسل سیکلوپ وجود داشت؛ نسل اول شامل سه برادر نامیرا به نام‌های: برونتس (تندرگر)، استروپس (فلشر) و آرگس (درخشانگر)، که از وصلت گایا و اورانوس به وجود آمده بودند. نسل دوم از نوادگان پوزئیدون، و بلندآوازه‌ترین آن‌ها پولیفموس از ادیسه هومر بود.[۱]

جزیره‌ای که تصور می‌شود سیکلوپ‌ها در آن می‌زیستند جزئی از سیسیل است، آن‌ها در غارها زندگی می‌کردند و از هر نوع گوشت تازه (شامل گوشت انسان) تغذیه می‌کردند، همچنین گوسفند و بز را نیز برای خود نگه می‌داشتند. در داستان ادیسه هومر، اودیسئوس همراه با خدمه خود به جزیره آن‌ها وارد شدند، و شش تن از ملوانان او توسط پولیفموس خورده شدند. اودیسئوس نیز او را مست کرد و با میله‌ای داغ کورش نمود.[۲]

یونانیان خدایان و هیولاها را فرزندان تایتان‌ها خدایان اولیه، می‌دانستند که بیشتر آن‌ها فرزند گایا الهه مادر و اورانوس بودند. این دو با یکدیگر فرزندان بسیاری به وجود آوردند که شامل ۱۲ تن از تایتان‌ها نیز هست. سیکلوپ‌ها که نماد تندر، برق و آذرخش به‌شمار می‌آمدند، اولین آهنگران بودند و توسط اورانوس، زندانی شدند. زئوس، هنگام شورش علیه تایتان‌ها، سیکلوپ‌ها را آزاد کرد و در عوض آن‌ها اسلحه معروف او، صاعقه و تندر را به او هدیه دادند.[۳][۴]

Three groups of Cyclopes can be distinguished: the Hesiodic, the Homeric and the wall-builders.[3] In Hesiod's Theogony, the Cyclopes are the three brothers: Brontes, Steropes, and Arges, sons of Uranus and Gaia, who made for Zeus his characteristic weapon, the thunderbolt. In Homer's Odyssey, the Cyclopes are an uncivilized group of shepherds, one of whom, Polyphemus, the son of Poseidon, is encountered by Odysseus. Cyclopes were also said to have been the builders of the Cyclopean walls of Mycenae and Tiryns.[4] A scholiast, quoting the fifth-century BC historian Hellanicus, tells us that, in addition to the Hesiodic Cyclopes (whom the scholiast describes as "the gods themselves"), and the Homeric Cyclopes, there was a third group of Cyclopes: the builders of the walls of Mycenae.[5]

Hesiod, in the Theogony (c. 700 BC), described three Cyclopes: Brontes, Steropes, and Arges, who were the sons of Uranus (Sky) and Gaia (Earth), and the brothers of the Titans and Hundred-Handers, and who had a single eye set in the middle of their foreheads.[6] They made for Zeus his all-powerful thunderbolt, and in so doing, the Cyclopes played a key role in the Greek succession myth, which told how the Titan Cronus overthrew his father Uranus, and how in turn Zeus overthrew Cronus and his fellow Titans, and how Zeus was eventually established as the final and permanent ruler of the cosmos.[7] The names that Hesiod gives them: Arges (Bright), Brontes (Thunder), and Steropes (Lightning), reflect their fundamental role as thunderbolt makers.[8] As early as the late seventh-century BC, the Cyclopes could be used by the Spartan poet Tyrtaeus to epitomize extraordinary size and strength.[9]

According to the accounts of Hesiod and the mythographer Apollodorus, the Cyclopes had been imprisoned by their father Uranus.[10] Zeus later freed the Cyclopes, and they repaid him by giving him the thunderbolt.[11] The Cyclopes provided for Hesiod, and other theogony-writers, a convenient source of heavenly weaponry, since the smith-god Hephaestus—who would eventually take over that role—had not yet been born.[12] According to Apollodorus, the Cyclopes also provided Poseidon with his trident and Hades with his cap of invisibility,[13] and the gods used these weapons to defeat the Titans.

Although the primordial Cyclopes of the Theogony were presumably immortal (as were their brothers the Titans), the sixth-century BC Hesiodic Catalogue of Women, has them being killed by Apollo.[14] Later sources tell us why: Apollo's son Asclepius had been killed by Zeus' thunderbolt, and Apollo killed the Cyclopes, the makers of the thunderbolt, in revenge.[15] According to a scholiast on Euripides' Alcestis, the fifth-century BC mythographer Pherecydes supplied the same motive, but said that Apollo, rather than killing the Cyclopes, killed their sons (one of whom he named Aortes) instead.[16] No other source mentions any offspring of the Cyclopes.[17] A Pindar fragment suggests that Zeus himself killed the Cyclopes to prevent them from making thunderbolts for anyone else.[18]

غول‌های تک چشم در اساطیر یونان و روم، یکی از جذاب‌ترین موجودات اسرارآمیز در افسانه‌های قدیمی مدیترانه هستند. سیکلوپ‌ ها نژادی از غول‌های منفور بودند که در طول تاریخ به دست سایر شخصیت‌ها به قتل می‌رسیدند و کور می‌شدند. اما آیا آن‌ها واقعی بودند؟

بیشتر سیکلوپ‌ ها ناشناس بودند؛ اما در منابع باستانی، یک سیکلوپ‌ به نام پولیفموس توصیف شده است که در جزیره‌ی سیسیل زندگی می‌کرد. جزیره سیسیل جمعیت زیادی از موجودات مختلف از جمله سیکلوپ‌ ها را در خود جای می‌داد.

این نقاشی از جوهان تیشبین مربوط به سال ۱۸۰۲ و تصویری از سیکلوپ‌ پولیفموس در اساطیر یونانی است.

سیکلوپ‌ اساطیر یونان

واژه سیکلوپ‌ در واقع به معنای چشم دایره‌ای یا چشم گرد است. به نظر می‌رسد که پیدایش‌ غول‌های تک چشم پیچیده‌تر از نحوه توصیف آن‌ها در اسطوره‌ها است. یکی از بزرگ‌ترین چالش‌های مربوط به اساطیر یونان باستان، پیدا کردن شواهد از سلیکوپ‌ها و منشأ واقعی آن‌ها است.

هیچ مدرک قانع‌ کننده‌ای از واقعی بودن افسانه‌های سیکلوپ‌‌ها وجود ندارد. اما داستان‌های مشهور درباره سیکلوپ‌‌ها، مردم مدیترانه باستان را بسیار مجذوب خود می‌کرد. این داستان‌های تخیلی به یکی از معروف‌ترین انواع داستان‌ها در جهان تبدیل شدند.

دو توصیف برجسته از سیکلوپ‌‌ها مربوط به هومر و هزیود است. توصیف‌‌های این دو نویسنده از سیکلوپ‌ بر متون بعد از خود تاثیر گذاشت. نویسنده یونان باستان، هزیود بین قرن هفتم و هشتم قبل از میلاد درباره سیکلوپ‌ اینگونه نوشت:

و دوباره او (گایا یا زمین) در اورانوس (آسمان)، سلیکوپ‌ها را آشکار ساخت. برونتس و استروپس که از نظر روحی سرسخت بودند و آرژس که به زئوس رعد و برق داد و صاعقه را ساخت. آن‌ها در همه چیز مانند خدایان بودند؛ اما فقط یک چشم در میان پیشانی‌ آن‌ها قرار داشت. آن‌ها نیرومند و توانا بودند.در میان همه فرزندان گایا و اورانوس، سیکلوپ‌‌ها و هکاتون‌‌کایرها (Hecatoncheires) وحشتناک‌ترین بودند و از همان ابتدا از دید پدرشان منفور بودند. پدر آسمان به محض این که هر یک از آن‌ها به دنیا می‌آمد، همه آن‌ها را در گایا (زمین) پنهان می‌کرد و اجازه نمی‌داد که آن‌ها به سمت نور بیایند.

نقاشی زیر توسط اودیلون ردون از سیکلوپ‌‌ در اساطیر یونان در حدود سال ۱۹۱۴ که نشان می‌دهد، پدرشان آن‌ها را منفور می‌دانست؛ بنابراین آن‌ها را پنهان می‌کرد.

در یکی از فصل‌های «ادیسه» از آثار هومر، ادیسه افسانه‌ای با یک سیکلوپ‌‌ به نام پولیفموس ملاقات می‌کند. البته هومر به طور واضح به تک چشم بودن پولیفموس اشاره نمی‌کند.

با این حال برخی از متخصصان نوشته‌های هومری معتقدند که تک چشم بودن این موجود در متن ذکر شده است. به گفته متخصصان، هومر به جای واژه “چشمان او” از واژه “چشم او” برای توصیف این موجود استفاده کرده است.

نویسندگان دیگری نیز درباره سیکلوپ‌‌ نوشته‌اند؛ به عنوان مثال یک نویسنده یونانی (Callimachus) به سیکلوپ‌‌ها به عنوان موجوداتی که استحکامات را در Mycenae و Tiryns ایجاد کردند، اشاره می‌کند.

سیکلوپ‌ اساطیر یونان

در حدود سال ۲۷۵ قبل از میلاد، شاعری سیسیلی به نام تئوکریتوس دو شعر درباره داستان پولیفموس و علاقه او به پری دریایی گالاتیا سرود. در این شعر به نقشه سیکلوپ‌‌ها برای تصاحب پری دریایی اشاره شده است.

نویسنده مشهور یونانی (Euripides) نیز در سال ۴۰۸ قبل از میلاد، نمایشنامه‌ای با عنوان سیکلوپ‌ نوشت. داستان او در سیسیل، نزدیک به کوه آتشفشان معروف اتنا رخ می‌دهد. ویرژیل، شاعر حماسی رومی نیز کتاب کلاسیک آینید را نوشته است که در آن به داستان فرار آئنیاس از تروا به جزیره سیکلوپ‌‌ها اشاره شده است. کتاب ویرژیل به کتاب ادیسه شباهت زیادی دارد.

به گفته دیرینه شناس اوتنیو آبل، منشأ سیکلوپ‌‌ در جمجمه فیل‌های کوتوله ماقبل تاریخ نهفته است. این حیوانات در جزایری مانند سیسیل، مالت، کرت و قبرس زندگی می‌کردند.

براساس تحقیقات در سال ۱۹۱۴، حفره‌های بزرگ بینی در جمجمه این فیل کوتوله باعث شد که مردم تصور کنند، آن‌ها موجودات تک چشم بوده‌اند. مردم قادر به تشخیص منشأ این جمجمه‌ها نبودند؛ بنابراین افسانه‌های مربوط به سیکلوپ‌‌ها به وجود آمدند.

فیل

به مدت قرن‌ها، مردم باور داشتند که سیکلوپ‌‌ها، دیوارهای تاریخی شهرها و سایر ساختمان‌های چشمگیر را ساخته‌اند. شهرت آن‌ها به عنوان معماران افسانه‌ای ماندگار شد؛ به عنوان مثال افسانه دیوارهای قدیمی Mycenae به سیکلوپ‌‌ها ربط داده می‌شود. واقعی بودن سیکلوپ‌‌ها هرگز اثبات نشد؛ با این حال این موجودات بخش جذابی از اساطیر یونان هستند.

گایا از پسرش اوُرانوس Ouranos (آسمان) فرزندان بسیاری داشت، که تیتآن‌ها از این جرگه بودند. تیتان یا تایتان (به یونانی Τιτάν ) نام یکی از نژادهای ایزدان در اساطیر یونانی است. تیتآن‌ها ایزدان نیرُمندی بودند که در عصر طلایی فرمانروایی (دوران زندگی انسان‌ها با خدایان) زندگی می‌کردند. البته اورانوس و گایا فرزندان دیگری هم به نام‌های سیکلوپ‌ها و هکاتونکایرها داشتند. در این افسانه آسمان (اورانوس) هر شب با زمین (گایا) هم آغوشی می‌کرد. از این هم آغوشی ۱۲ تایتان بوجود که این‌ها در واقع نسل اول خدایان بودند. اورانوس که به ظاهر پدر این ۱۲ تایتان بود از ایشان تنفر داشت. به همین علت آنان را در تارتاروس زندانی کرد. این عمل باعث خشم مادر تیتآن‌ها یعنی زمین یا همان گایا شد و از تیتآن‌ها خواست انتقامشان را از اورانوس یا آسمان بگیرند. تنها کورونوس که کوچکترین تایتان بود حاضر به انجام این کار شد. در نتیجه گایا به او داسی آهنی داد تا اورانوس را اخته نماید. در هنگام شب اورانوس که برای نزدیکی با گایا به سوی او می‌شتافت توسط کورونوس اخته شد.

کورونوس آلت اخته شده اورانوس را به دریا انداخت که از آن آفرودیت یا خدای عشق زاده شد. هنگامی که کورونوس بعد از پدرش اورانوس به سلطنت خدایان رسید حاضر به آزاد کردن تایتان‌ها از تاتاروس نشد. کرونوس پدرش را اخته کرده از تخت به زیر کشید و خود را فرمانروای جهان اعلام کرد. اورانوس و گایا یعنی مادر و پدر کورونوس پیش بینی کردند که خود کورونوس هم توسط فرزندش سرنگون می‌شود. زمان ی که کورونوس با رئا خواهرش ازدواج کرد حاصل این ازدواج به ترتیب هستیا، دمتر، پوزیدون، هرا، هادس و زئوس بودند. اما کورونوس برای اینکه پیش بینی والدینش به حقیقت نپیوندد هر کدام از بچه‌های خود را هنگام تولد می‌بلعید. اما هنگام تولد زئوس، رئا از اورانوس و گایا کمک خواست تا نگذارند کورونوس، زئوس را نیز بخورد. حیله‌ای به رئا آموخته می‌شود و او سنگ بزرگی را به کورونوس می‌دهد. کورونوس که فکر می‌کرد این سنگ بزرگ زئوس است آن را بجای زئوس می‌خورد. رئا زئوس را به جزیره کرت (در نزدیکی یونان) برده و بزرگ می‌کند. هنگامی که زئوس بزرگ شد داروی تهوع آوری را به کورونوس خوراند که باعث شد وی فرزندانی را که خورده بود بالا بیاورد که در این موقع جنگی ۱۰ ساله میان تایتان‌ها و فرزندان کورونوس شکل گرفت که کورونوس شکست خورد و سلطنت میان زئوس و برادران و خواهرانش تقسیم گشت.

این خدایان 12 تن بودند که پس از سرنگونی تایتان‌ها Titans (خدایان اولیه) به حکومت پرداختند. کوه المپ محل نبرد تایتان‌ها با خدایان دوازده گانه بود که بعد از نبرد به عنوان محل زندگی خدایان از آن نام برده شد. تمام المپ نشینان به نوعی با یکدیگر نسبت داشتند و بنا به شرایط زمان ه هر از گاهی یک یا چند تن از آن‌ها بیشتر مورد توجه قرار می‌گرفت.

پرسئوس در راه بازگشت در جزیره‌ای توقف نمود. زن پادشاه جزیره که به زیبایی خود مغرور گشته بود خشم خدای دریا پوزیدون را بر انگیخته بود وی نیز برای تنبیه او سیل و هیولایی دریایی را فرستاد تا مردم را بکشند. در مورد این مشکل با کاهنان معبد مشورت شد و آن‌ها تنها راه چاره را در این دیدند که دختر پادشاه یعنی آندرُمدا به صخره‌ای بسته شود تا هیولا وی را بکشد و بدینوسیله پوزئیدون آرام گیرد. پرسئوس که در راه بازگشت شاهد این صحنه بود غول دریایی را از پای درآورد و با آندرُمدا ازدواج کرد.

فیلم نبرد تایتان‌ها در واقع در قالب تصویر آمده همین باور اسطوره‌ای است. این فیلم اشاره به دعوای میان المپ نشینان بعد از پیروزی بر تایتان‌های اولیه برای رسیدن به قدرت دارد. گرچه شکل داستان و روند داستانی فیلم همانگونه که در اساطیر یونان آمده رقم نمی‌خورد، اما موضوع فیلم خدایان المپ و دعوای قدیمی قدرت میان خدایان نسل دوم یا همان المپ نشینان است.

تایتان‌ها نژادی از خدایان هستند که بر انسان‌ها حکومت می‌کنند. آن‌ها دارای سه فرزند به نام‌های زئوس، پوزئیدون و هادس هستند که می‌خواهند خودشان قدرت را بدست بگیرند. زئوس از هادس می‌خواهد که موجودی قدرتمند بسازد تا با آن تایتان‌ها را نابود کنند. بعد از سقوط تایتان‌ها، زئوس فرمانروای آسمان و پوزئیدون فرمانروای دریا می‌شود؛ ولی زئوس، هادس را فریب می‌دهد و او را به دنیای مردگان می‌فرستد تا در آنجا عذاب بکشد.

هزاران سال می‌گذرد تا اینکه انسان‌ها از خدایان ناراضی می‌شوند و جنگ میان انسان‌ها و خدایان شروع می‌شود. پادشاه آکریسیوس، المپیوس معبد خدایان را محاصره می‌کند. زئوس که به انسان‌ها علاقه دارد در غیاب آکریسیوس به سراغ همسر او رفته و خود را به شکل آکریسیوس درآورده و با او می‌خوابد و آن زن از او حامله می‌شود. هنگامیکه آکریسیوس موضوع را می‌فهمد تصمیم می‌گیرد آن زن را همراه با کودک درون شکمش بکشد و آن‌ها را به دریا پرت می‌کند. اما آن بچه که نامش پرسئوس و یک‌نیمه-ایزد است زنده می‌ماند و یک ماهیگیر او را پیدا کرده و بزرگش می‌کند. در این هنگام هادس نیز از دنیای مردگان بازمی‌گردد و می‌خواهد کراکن (موجودی که با آن تایتان‌ها را شکست داد) را آزاد کند تا از زئوس انتقام بگیرد و پرسئوس تنها ناجی انسان‌ها می‌باشد…

داستان فیلم در دورانی رقم می‌خورد که انسان‌ها با خدایان زندگی می‌کنند. خدایانی که در فیلم از آن‌ها یاد می‌شود فقط خدایان یونانی‌اند و بس. این فیلم از میان سه خدای معروف یونانی «زئوس، پوزیدون و هادس» به دعوای قدیمی میان زئوس و هادس اشاره دارد. زئوس سر برادرانش را کلاه گذاشته و خدایی آسمان را از آنِ خود کرده و در این میان سهم هادس قعر زمین و جهنم است. هادس که از این تقسیم بندی ناراحت و عصبی است در پی راهی برای قدرت یافتن بر کائنات است. قهرمان فیلم پسر نامشروع زئوس (پرسیوس) می‌باشد که نیمی انسان و نیمی تایتان است. پرسیوس به جنگ هادس و کراکن که مخلوق هادس است می‌رود و با نجات بخشیدن به شاهزاده سرزمین المپیوس، نابود کردن کراکن و تبعید هادس به اعماق زمین به کمک شمشیر زئوس و شمشیر غضب او که در قالب رعد و برقی است خدایی، بقا و توانمندی زئوس را به او برمی‌گرداند و به مردم هم شادمانی و صلح را هدیه می‌دهد.

مردمان بر علیه خدایان خود که همه چیزشان را از آنان دارند به علت نامهربانی و غضب ایشان شوریده‌اند. زئوس برای تنبیه مردم با همسر پادشاه آکریسیوس که بر علیه او شورش و طغیان کرده بود همبستر می‌شود. در اثر همین رابطه نامشروع فرزندی به دنیا می‌آید که نام پرسیوس بر آن نهاده می‌شود. پادشاه آکریسیوس همسر و پسری که تازه متولد شده را به دریا می‌افکند. سال‌ها از این ماجرا گذشته و پرسیوس که حالا جوانی برُمند است با خانواده‌ای ماهیگیر که او را یافته و بزرگ کرده‌اند زندگی می‌کند. سوار بر لنج کوچک همیشگی هستند که به شهر آرگوس نزدیک می‌شوند. سربازان آرگوس مجسمه زئوس را تخریب می‌کنند و در همین زمان ‌هادس بعد از کشتن این سربازان لنج ایشان را هم نابود و غرق می‌کند. هادس به عرش نزد زئوس می رود و از او اجازه می‌گیرد تا مردم را به خاطر این سرکشی تنبیه کند. خدای آسمان (زئوس) که آدمیان را آفریده در فناناپذیری و قدرتمندی محتاج عبادت و نیایش ایشان است اما خدای سرزمین مردگان (هادس) که در زیر زمین است قدرت و بقایش را محتاج ترس مردم است. با این طرفند هادس قدرت می‌یابد و با آزاد کردن کراکن قدرت بلامنازع خدایان می‌گردد. پرسیوس که از حادثه غرق شدن نجات یافته و به سرزمین المپیوس راه یافته به دستور پادشاه و به همراه تعدادی سرباز کارکشته به مصاف هادس می‌شتابد. در میان راه با آکریسیوس مواجه می‌شوند که اکنون آلت دست و ابزار هادس است. وقتی دست او را می‌برند عقرب‌های مهیب و غول‌آسایی از قطرات خون او متولد می‌شوند که تنها به کمک اجنه رام می‌شوند. جن‌ها در فیلم با لباس بادیه نشینان عرب بوده، به زبان عربی صحبت می‌کنند و به عقرب‌ها دستور می‌دهند: «اطیعوا الجن». همین اجنه در شفا بخشیدن به دست عقرب گزیده پرسیوس، همراهی تا باغ استیگا و پرسش از جادوگران، احضار کارون، گذر از سرزمین مردگان و رسیدن به معبد آتنا و کشتن مدوسا کمک کردند. البته آیو هم که مانند پرسیوس یک نیمه خدا ولی مونث و هدیه‌ای از جانب زئوس بود در این مسیر خیلی به پرسیوس یاری رساند.

از این‌جا به بعد در فیلم نوبت تک تازی پرسیوس است. او که سر مدوسا را به همراه دارد سوار بر اسب پرنده‌ای که از جانب زئوس به سوی او آمده به نبرد کراکن رفته و با سنگ کردن او توسط چشمان مدوسا و تبعید هادس به قعر زمین و دنیای مرگ به کمک شمشیر جادویی زئوس و صاعقه‌ای که از آسمان بر دل هادس وارد می‌آید پادشاهی زئوس را بر مردم دنیا تمدید می‌کند و دنیای جدیدی را که آرزوی پدر انسانی‌اش که او را بزرگ کرده بود و تمامی انسان‌ها داشتند را رقم می‌زند.

نسل ویژه؛ فرزندان خدا
این فیلم هم مانند قریب به اتفاق فیلم‌های منجی گرایانه هالیوود عناصر ویژه‌ای را برای منجی خود قائل است که دیگر کاراکترهای فیلم از داشتن آن عاجزند و این همان نقطه افتراق قهرمان داستان از شخصیت‌های جنبی قصه است هرچند حضوری بسیار پررنگ در فیلم داشته باشند.

نسل قهرمانان هالیوود که گاه با نشان خون اصیل در برابر مغول‌ها یا همان افراد بی‌استعداد و عادی جامعه در فیلم‌هایی چون هری پاتر به چشم می‌خورند، شبیه این نشان‌ها را در کارتون و فیلم شگفت انگیزان و چهار شگفت انگیز نیز به وضوح می‌توان یافت. در برخی فیلم‌های دیگر داشتن قدرت جادو و تسلط بر محیط پیرامون نشان ویژه و اختصاصی شخصیت اصلی فیلم است که نمونه این‌ها را در جمجمه‌های دوست داشتنی و شاگرد جادوگر می‌بینیم.

در این فیلم شاخصه بارزی که پرسیوس به عنوان قهرمان قصه دارد و دیگران از داشتن آن عاجزند صفت فرزند خدایگان بودن و ویژگی نیمه خدایی وی است. همین خصیصه او را تا آنجا پیش می‌برد که بر همه مسائل و مصائب پیروز می‌شود و خدای سرزمین مردگان را به کمک شمشیر زئوس به قعر جهنم می‌فرستد و آسایش و شادی را برای مردمان هدیه می‌آورد.

نکته قابل ذکر اینجاست که تنها او نیست که از این موهبت بهره‌مند است. آیو که از جانب زئوس نگهبان او در آخر سر هم همسری است که زئوس برای او هدیه کرده نیز دارای این ویژگی است و این دو که به نوعی شخصیت مثبت و مهم داستان هستند از یک ویژگی مشترک بهره دارند.

الهیات مشرکانه یونانی به جای توحید
در افسانه‌ها و اسطوره‌های یونان آنچه در ابتدای خلقت موجود بود و از آن سایر مخلوقات بوجود آمد خدایان قدرتمند و جاه طلبی بودند که کار همیشگی‌شان دسیسه و نیرنگ برای به دست آوردن قدرت خدایی عالم بود. این خدایان برای آن‌که نزاع کمتری با هم داشته باشند قدرت را میان خود تقسیم کرده بودند اما باز هم زیاده خواهی و شهوت رانی آنان را به سوی توسعه قلمرو خویش و تعدی به قلمرو خدایان دیگر که رقبای او بودند می‌شد. آنچه از اول تا آخر فیلم بیش از هر چیز دیگر بیننده با آن روبرو است همان داستان دسیسه خدایان برای به دست آوردن قلمرو و رعایای خدایگان رقیب است.

در الهیات اسطوره‌ای یونان هر خدایگانی قدرت، قلمرو، رعایا و قانون ویژه‌ای برای خود دارد. در این باور برخی بلایا با دعوای میان خداوندان توجیه می‌شود درست همان چیزی که در فیلم هم القا می‌شود مانند رها شدن کراکن توسط هادس به بهانه تادیب مردم اما در واقع برای به دست گرفتن ملک و ملکوت از دست زئوس.

آنچه در بسیاری از فیلم‌های مهم، استراتژیک و آخرالزمانی هالیوود به ویژه در سال‌های اخیر بیش از پیش به چشم می‌خورد معرفی موعود و منجی به عنوان یک فرد عادی و حتی انسانی پست و پست فطرت از درون جوامع غربی است که تنها ویژگی او تهور و نترسی، باور به توانستن، ایمان به قدرت درون  کشف آن توسط ورزش‌ها و آئین‌های ورزشی – عرفانی شرق و ... است. گاه هالیوود پستی را به نهایت می‌رساند و شخصیت منجی آخرالزمان را فردی معرفی می‌کند که نه تنها از افراد جامعه از نظر ویژگی‌های اخلاقی و انسانی بالاتر نیست بلکه حتی در نهایت ذلت و خواری است و حتی ریشه و عامل تولد او هم مطابق هیچ دین و آئینی صحیح، قانونی و شرعی نیست.

پرسیوس که منجی فیلم و موجودی نیمه خداست نه تنها به خاطر نسبتی که با خدای آسمان دارد معنوی و روحانی نیست بلکه فیلم تعمد دارد تا او را فردی خشک، خشن و بی‌روح معرفی کند که از رابطه نامشروع زئوس با همسر یکی از پادشاهان زمینی متولد شده بود. این اولین فیلمی نیست که در آن تصریح به زنا زادگی منجی می‌شود و یقینا آخرین آن هم نخواهد بود. از جمله فیلم‌هایی که در آن منجی از راه نامشروع متولد می‌شود می‌توان به فیلم لژیون، 2012 رستاخیز (Doomsday) و ... اشاره کرد. شاید علتی را بتوان برای این کار یافت و آن این که هالیوود با مخاطبانی در ارتباط است که به آئین مسیح معتقد‌اند و عیسی ابن مریم (ع) را مسیحای موعود و منجی آخرالزمان می‌دانند که قرار است از آسمان باز می‌گردد، اما همین مسیحا در نگاه یهودیان لجوج جز دجالی بیش نبود که خود را مسیحا نامید. آنان که تحمل وی  و آئینش را نداشتند انگ رابطه نامشروع به مادر او زدند و فرزندش را که معجزه خدا و پیامبری اولوالعزم بود کودکی نامشروع خواندند. این مساله در بسیاری از فیلم‌ها به صورت نامحسوس و غیر مستقیم و گاه به صورت مستقیم و در قالبی هتاکانه مانند فیلم آخرین وسوسه مسیح ساخته مارتین اسکورسیزی تکرار می‌شود و به مسیحیان جهان و به ویژه ایالات متحده کنایه زده می‌شود که منجی‌ای که شما از آن دم می‌زنید فردی است که از راه رابطه نامشروع پا به این دنیا نهاده.

این فیلم در این نوع از توهین به حضرت مسیح گوی سبقت را از فیلم‌های مشابه برده زیرا در این فیلم تصریح به همخوابگی خداوندگار با زنی از انسان‌ها و تولدی کودکی که منجی است و با آنکه از خواندن و دعا از درگاه خدای پدر بیزار است اما در نهایت ملک او را از دست خداوندگار شیطانی و پستی چون هادس نجات می‌بخشد و در سکانس پایانی فیلم زئوس به او می‌گوید گرچه تو خدایی را نپذیرفتی و می‌خواهی در قالب انسان زندگی کنی اما مردمان به خاطر فداکاری و ایثار تو و این‌که ایشان را از دست موجودی پلید مانند هادس نجات بخشیدی خواهند پرستید. این‌ها که کنار یکدیگر قرار می‌گیرند یادآور مولفه‌های مسیحی می‌شوند که صهیونیزم تلاش دارد وی را دجال معرفی کند.

هزینهٔ فیلم۱۲۵ میلیون دلار[۱]
فروش گیشه۴۹۳٬۲۱۴٬۹۹۳ دلار[۱]
شرکت
تولید
توزیع‌کنندهبرادران وارنر
کارگردانلویس لتریر
تهیه‌کنندهباسیل ایوانیک
ریچارد دی زانوک
نویسندهتراویس بیچم

شرکت سرگرمی برادران وارنر (به انگلیسی: Warner Bros. Entertainment Inc. ؛ به‌طور مخفف WB) یک شرکت فیلم‌سازی بزرگ آمریکایی متعلق به وارنر برادرز دیسکاوری است که در سال ۱۹۲۳ توسط چهار برادر یهودی با نام‌های هری، آلبرت وارنر، سم و جک وارنر تأسیس شد. این شرکت حتی پیش از ورودش به صنعت پویانمایی، تلویزیون و بازی‌های ویدئویی جزو پنج استودیوی بزرگ فیلم‌سازی آمریکا محسوب می‌شد و همچنین عضو انجمن سینمایی آمریکا است.

لجندری پیکچرز (به انگلیسیLegendary Pictures) شرکت تهیه فیلم آمریکایست که در بربنک، کالیفرنیا قرار دارد. این شرکت در سال ۲۰۰۰ توسط توماس تول تأسیس شد و در سال ۲۰۰۵ طی قراردادی در تهیه و زمینه‌های مالی با برادران وارنر همکاری می‌کند. طی مذاکرات موفقیت آمیزی با یونیورسال استودیوز در سال ۲۰۱۳ قرار شد بعد از اتمام این قرارداد در سال ۲۰۱۴، قرارداد مشابهی با یونیورسال استودیوز منعقد شود.

لجندری پیکچرز در کارنامه خود فیلم‌های مشهوری دارد. از فیلم‌های مشهور لجندری می‌توان به موارد زیر اشاره نمود:

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد