همچنان بگذشت تاریخ و زمان
تا بیامد خاتم پیغمبران
عصر او"عصر رسوم جاهلی
روزگار شرک و ظلم و کاهلی
عصر تبعیض و فساد و جهل ننگ
عصر تشویش و فغان و فقر جنگ
دائما کسری و قیصر در ستیز
جمله اقوام در جنگ و گریز
نی نشان از آتن و سقراطیان
نی از افلاطون و از مشائیان
سرزمین مکه جای مشرکان
خانه ی توحید ماوای بتان
در شبان تیره و تار زمان
شد فروزان اختری در آسمان
اختری تابان به شب همچون ذهب
بردمید از آمنه بنت وهب
شد عیان در آسمان مکیان
زو منور هم زمین و هم زمان
همچنان در آسمان او شد روان
تا فرود آمد بر نوشیروان
خورد بر کاخ مدائن سهمگین
گوشه ای زایوان آن نقش زمین
همچنین زی فارس آمد آن سروش
آتش آتشکده زآن شد خموش
هم فرود آمد در آن هنگام خواب
خشک شد دریاچه ساوه زآب
کاخ و آتشگاه و دریاچه نگر
سمبلی اززور و از تزویر و زر
آن زمان کاخ مدائن جای زور
کرده بر مستضعفان کبر و غرور
بود آتشگه زتزویر و ریا
بود موبد حامی جور و جفا
کردی از دریاچه ساوه گذر
کشتی ابراهیم ارباب زر
این چنین شد زاده ی بنت وهب
یار محرومان و خصم بولهب
زنده یاد استاد محمد جواد شفیعیان
کرد پیغمبر عزیمت مکه را
قلب توحید جهان و کعبه را
با هزاران مسلم پاک و غیور
با توکل بر خداوند غفور
رفت بیرون از مدینه با سپاه
در پناه و سایه لطف اله
پا نهاد بر دوش پیغمبر ولی
او که باشد بعد پیغمبر ولی
جملگی بتهای کعبه او شکست
بند شرک و کفر را از هم گسست
بعد آن بر بام کعبه شد بلال
او که بودی مظهر صدق و کمال
بانگ زیبای اذان را ساز کرد
نغمه ی توحید را آواز کرد
گرد کعبه کافران در انتظار
تاچه فرماید رسول کردگار
جملگی در ترس و لرز اضطراب
همچو سایه بر فراز موج آب
داد پیغمبر به آنان این نوید
جمله آزادید بسوی حق روید
پس منادی داد مردم را خبر
این خبر از جانب خیر البشر
بیت بوسفیان باشد این زمان
مرشما را خانه ی امن و امان
طشت آبی را بیاورده میان
بهر بیعت با زنان مکیان
تا نگه دارند راه و رسم دین
دست بردارند از هر خشم وکین
کافران از صبر او اندر شگفت
فتح مکه این چنین صورت گرفت
محمد جواد شفیعیان
نک مدینه شاهد دیدار یار
تا بسازد امتی در آن دیار
امتی شاهدبرای مردمان
شاهدی در هر زمین و هر زمان
امتی بر پایه حق و یقین
امتی بر پایه ایمان و دین
امتی بنیان آن بر عدل و داد
امتی سرشار از عشق و و داد
امتی آزاد از بند هوا
امتی آباد از برگ ونوا
اندر آن تقوی ملاک برتری
شرط اول ازبرای مهتری
پس بنای مسجدی را ساز کرد
دعوت حق را در آن آغاز کرد
محمد جواد شفیعیان
کرد ابراهیم بر پا کعبه را
قلب توحید جهان و قبله را
کعبه تنها شکل اندر هندسه
شش مربع شش جهت بر تسویه
هست کعبه سمبل ذات خدا
کل اضلاعش بود یکسان ترا
هر کجا که رو بگردانید شما
راست بینید جلوه ی روی خدا
تا که فرمان آمد ابراهیم را
ذبح کن اینک تو اسماعیل را
او اجابت کرد فرمان اله
برد فرزندش بسوی قتلگاه
آمدش شیطان با مکر و ریا
رمی کرد او را سه بار با بانگ لا
پس نهاد تیغ بر گلو فرزند را
تا کند ذبح کودک دلبند را
وحی آمد ای خلیل ماهلا
تو شدی پیروز در این ابتلا
بعد از این از نسل فرزند تو ما
همچنان بیرون کشانیم انبیا
چون که ابراهیم بتها را شکست
هم بت نمرود و شیطان را شکست
هم بت نفس و نهان خویش را
بت شکن شد او زمان خویش را
اززنده یاد محمد جواد شفیعیان
از آدم تا خاتم
بشنو تاریخت ..حکایت می کند
از غم دوران شکایت می کند
کز نخستین دم..که آدم شد..پدید
قصه های تلخ و شیرین آفرید
بود آدم در بهشت..آرام و رام
می زدی گام همچو کبک خوشخرام
می وزید باد بهاران در برش
سایه های بید مجنون..بر سرش
زیر پایش..مخمل سبز چمن
پیش دستش..دسته های یاسمن
در کنارش چشمه های خوشگوار
در جوارش رشته های جویبار
بر فرازش طوطیان و بلبلان
از میان شاخساران..نغمه خوان
مر ملائک را خطاب آمد که من
خلق خواهم کرد خلقی این زمن
او خلیفه ی من بود اندر زمین
بر همه مخلوق من باشد مهین
پس ملائک ..جملگی گفتند ما
حمد می گوییم ترا اندر سما
او کند سفک دماء و هم فساد
پیش گیرد..شیوه ی کفر و عناد
گفت..رازی هست..اندر این هما
راز آنرا من بدانم ..نی شما
راست کردی قالبش را در زمان
پس دمید از روح خود ..در قلب آن
گفت..ملائک را که آنک اسجدوا
جملگی تان سجده برده پیش او
جملگی شان..سجده کرده..بی امان
غیر ابلیس..کو ابا کردی از آن
گفت..من از آتشم..او از لجن
خلقت او نیستی..برتر زمن
پس ابا کردی و استکبار او
ارزش خود را ..نمودی خوار او
او..بدیدی قالب آدم عیان
او ..ندیدی قلب را در آن میان
او..گل آدم بدیدی..نی دلش
او تنش دیدی..ندیدی منزلش
او..تراب و طین و صلصالش بدید
او..نفخت فیه من روحی ندید
او..بدیدی پایگاه سافلین
او..ندیدی جایگاه عارفین
این گل خشک ترک خورده مبین
آن ((گل)) شاداب جان او ببین
او..بدیدی صورت قابیلیان
او..ندیدی سیرت هابیلیان
او..بدیدی کبر نمرود شمن
او..ندیدی آن خلیل بت شکن
قسمتی از مثنوی از آدم تا خاتم از آثار استاد زنده یاد محمد جواد شفیعیان