خب طبق احادیث متواتر و مکشوفات هم هست که در احادیث مخصوصا احادیث اهل سنت دجال نامیده میشود که دستور میدهد جلویش شخصی را دو شقه کنند بعد راه هم میرود در خون او و بعد گوید زنده شو بشود.خب طرف زنده میشه میگه تو دجالی.خب اگه واقعا زنده کند آن هم دو شقه را.یا دست و پا دادم به شما حالا یک سری هم خیلی رنگ روایت ها مشخص نیست.یعنی صحت روایت های چسبانده به امری حالا همون احادیث متواتر آیا کسی که بتواند واقعا ها یک شخص دو نیم را دوباره زنده کند چه نام گرفته میشود. حیات را گرفتن و پس دادن حیات به شخص گفتم طبق واقعیت انجام دهد. خب این چه خدایی هست که در نظر مسلمین دجال نامیده میشود اما حیات بتواند بدهد.خدای عجیبی میشود. حالا صفات خداوند چیست .خدایان که زیادند.از خدایان مصر باستان تا یونان.تا هر اسمی که باز ادیان بر خدا گذارند. صفات خداوند در ادیان مشخص هست.یک خدا را دین دیگر قبول ندارد.یک دین دیگر قبول دارد. از منظر یک دین حتی آن خدا دجال نامیده میشود.چون خدای مثال یک دین چهره ندارد. اما مثال نو خدای مصریان. حورص.یونان. خدایان دیگر .تعریفات خدا.ببینید فرق دارد.صفات ها فرق دارد.اما حیات و بازگردانی حیات آن اگر با واقعیت باشد باید دید با صفات خداوند میخواند. یا اگر نمیخواند در دینی .پس دست و پا داده منظورن چیست. والا داریم در کتابی که خداوند اول نازل میشود خب در دین دیگر همین کفر هست. در ان دین نه.با صفات عیسی مسیح در اسلام اصلان نمیخورد.چون نامندش پیامبر مهربانی.در ان دین ایام انتقام هست.در اسلام هم هست.رجعت ها و انتقام از قاتلین.در حزقیال مسائلی هست در نوع بیان مسائلی.پس ادیان شناس باید بتواند فرق بین خدایان را بداند و بداند که خدایی هست مافوق همه خدایان که توانسته عرش را تسلط کند والا نو هم مکشوف شده پس بودند افسانه نیستند.حورص هم بوده. اما افسانه ای تر کردند آیا طبق شکل آن که آن هم تعریف دارد.اما خب دجالی که در اسلام تعریف میکنند باز با دجالی که در مسیحیت تعریف میکنند خیلی فرق دارد.اونجا کسی که عیسی مسیح را مسیح نداند اعتقاداتی که در ان هست. باز در اسلام آن دجال فرق دارد.حتی شخصی را هم قیاس بر ان میکنند که در زمان پیامبر اسلام هم بوده و حتی زنده هست.از آن زمان. نامش صائد همچین نامی.حالا مسئله اینست که چگونه او هم توانسته زنده بماند.حال انکه در شیعه در اسلام شیعی شاخه شیعه که گویند مهدی 1187 سال دارد تا حالا البته.خب شخصی دیگر هم هست که آن هم زنده هست.طبق تعاریف.پس نمیگیم شما راست میگید یا راست نمیگید.میگیم این تعریف از حیات بازگرداندن آن هم به آن فجیعی متصور ذهن میگوید ذهن زمینی آن را بخواهد ترسیم کند اول با صفات عیسی نمیخواند اما اربابش اید آن غلام را دو تیکه کند همچین چیزی به شغال ها بدهد .حالا دو اینگونه شغال ها خوراک حیوانات بدهد یعنی چه؟ حالا تفسیر از این هنوز داده نشده توسط حالا اونجور که در موعظین مسیحی دیدم. اما ممکنست یک شخصیت از نظر دینی دجال باشد از نظر دین دیگر نه.یا بر عکس آن.چون خدای ناشناخته در دین دیگر میشود. و تعریف آن مثاله ها پیامبر میشود در آن دین.اصلان قصد اقتباس با شخصیتی نداریم ها.اینجور که مطالعه کردیم هست.حقیقت چیست؟ و ضد مسیح کیست؟ در مسیحیت اگر عیسی مسیح را مسیح ندانند طبق نامه یوحنا تعاریف دارد.در اسلام تعاریف دارد.میشود در دینی حدیث در دینی نامه رسول.بدست به دست میرسد به نسل امروزی.پس نه میخواهیم کسی را اقتباس کنیم مگر طبق کتاب.صفات ها. روحیات.گفته شده ها.برسی تفسیر. خود آیه چه میگوید. خود نامه چه میگوید.حالا در اسلام دین مسیحیت را تحریف شده بدانند بالاخره تحریف چی منظورن هست.اصلان پسر انسان را تصلیب میکنید یعنی چه؟ پسر انسان میشود پسر یوسف نجار .که از انسان تولد طبیعی یافته.پسر خدا خیلی فرق دارد ها.حالا با همان تعریف خدا در مسیحیت.روح القدس و غیره.و یک قیاس دیگر که در کتاب حزقیال هم هست پسر انسان برای حالا قیاس با آنچه در مسیحیت گویند گناهان زیاد به دوش گرفت خب روح ترک میکند.تاریخ میگه حالا شائول گناه خود عیسی مسیح گناه دیگران.خب روح ترک کند میشود ماهیت انسانی عیسی را تصلیب کردند نه ماهیت مسیحایی او.در آیه قرآن در اینجا میگه مسیح عیسی بن مریم خب حالا گفته میشه اختلافات بالاخره روزی در جایی حالا هر جا که خدا بخواهد حل میشود در قرآن حالا روز داوری نامند قیامت هر امری.یا حکمت های خدا در دوران ها.خب پس مسئله ی دجال تک چشم که چشمش وسط پیشانی هست.یا نمیدانم کلمه کفر بر پیشانی داردو اصلان کلمه کفر چیست میشود تصلیبی که اختلاف هست عیدی هست که حتی مسیحان صلیب را با ذغالی بر پیشانی میکشند خب این در نظر مسلمین میشود کفر چون اونجوری که خوندن یا گفته شده یا دریافت کردند عیسی را تصلیب نشده میدانند و چون آنها تصلیب قبول دارند این میشود کفر به هر صورت.از اون سمت هم همینگونه میشود دیگر .پس این اختلاف میگویند هست بین ادیان واقعیته.سر خیلی مسائل هست یک سمت اعتقاد آن سمت طبق تعاریف برایشان یک سمت آن سمت یا اصلان قبول ندارند یا دارند اما طبق دریافت میزان خودشان که میتوانند دریافت کنند.چه گفته شده.پس باز هم قبول اونجوری نیست آنها همقبول اونجوری نیست.در یهود هم. در ادیان این اختلافات هست بین مسائل زیادی.خب رسولان عیسی مسیح مثل حالا امامان یا خلفا در شاخه ها ارزش دارند برای حالا آن دین یا قبول داشته باشند آن دین دیگر.حالا آنها اسلام معصوم میدانند آنها معصوم نمیدانند رسولان را بر عکس حتی.این را قدرت تغییر دادن عیسی مسیح میدانند.ولی جایگاه دوست داشتن در بین ادیان در اعتقاداتشان هست.پس بعضی مسائل نیاز به زمانبندی دارد.بعضی مسائل بیاید آن شخص دارد. خب بعضی مسائل هم بیایند ها ظهور ها و غیر حتی آنهایی که استدلال به حتی گفتیم شخصیتی که حتی از هاویه میاد هست.تا آن سر بی دینی عمل میکند.هست که نامند مثال کسی که از منظر یک دین سر بی دینی حساب میشود یا اصلان آن شخص دین ندارد.یعنی خب باز تعریف قبول داشتن دین هست و تعریف دین در ادیان یا مسیحیت .ببینید در زمان سلیمان وقتی گفته میشه اجنه ها شیاطین قدرت بر حمله گرفتند سلیمان لازم بوده باشه والا یکیشون زنده در نمیرفتند.حکمت خدا سلیمان نبی ان زمان بود . قدرت عالی خدایی داشت در اختیارش هم بودند خوبانشان خب اینها گفته میشه در کتاب هم.پس لازمه هست زمین خالی از حجت خدا نباشد چون این را ماده پرستان نمیدانند میخواهند هر جور شده زمین از معنویت خالی شود خب یک شخص بیاید همانها را آویزان کند.آن موقع میگن کجاست یک حجت مددکار که مارا برهاند همه را قبل پدران ما مثالست ها نابود کردند حتما آنها را هم ما تضعیف کردیم یا حالا هر بلایی.خب پس افراد صالح مومن به دین دوست ندارند قتل خونریزی راه بیفتد.اما چون ماده پرستان منافع بین هستند حتی در دینم هستند ها اینگونه افراد.پس شاید یک روزی حرف ها یادشان بیاید که تاریخ چه گفته هست.اما حکمت بالغه خدا بر نجات بشریت هست. پس فتنه و تفرقه و تضعیفو برنده شدن نیست مسئله اتفاقا بر عکس هست در چیزی که میگویم نجات بشریت مهم هست مگر دیگر چه بشریت کند که نخواهد یا چه کنند ماده پرستان که نجات بشریت را اصلان پشیزی ارزش ندانند ماده مادی آنها را.حداقل در عکس ها که بسیار زیادست تمام این اتفاقات دیدم حتی از نو حورص تا هر چیزی تا همون که میگن به شخص میگوید دو نصف یا بر بالا با نوک تیز شمشیر مانند بزن. اینقد زیاده که باید بگردم تا یک یک آنها را بیاورم.اما هست در کلیت آن.